رفاشلغتنامه دهخدارفاش . [ رَف ْ فا ] (ع ص ) آنکه گندم را با بیل از انبار نزدیک کیال ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ژرفایش سرمایهcapital deepeningواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن نسبت سرمایۀ موجود در اقتصاد بهازای هر کارگر افزایش مییابد
ارفاشلغتنامه دهخداارفاش . [ اِ ] (ع مص )اقامت گزیدن در جائی . لازم گرفتن جائی را. (منتهی الأرب ): ارفش بالبلد. || در اکل و نکاح افتادن . (منتهی الأرب ). در اهیفین (رفش و قفش ) افتادن .