رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه
رفتارفرهنگ فارسی عمید۱. واکنشهای انسان یا حیوان به محرکهای خارجی؛ طرز عمل.۲. [قدیمی] رفتن.۳. [قدیمی] خرامیدن؛ با ناز راه رفتن.
رفتارbehaviourواژههای مصوب فرهنگستانهمۀ کنشها و واکنشهای یک اندامگان در پاسخ به محرکهای خارجی و داخلی
رفتاردیکشنری فارسی به انگلیسیact, actions, behavior, behaviour, comportment, conduct, dealing, demeanor, deportment, manner, treatment, way
رفتگارلغتنامه دهخدارفتگار. [ رَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مقابل ماندگار. رفتنی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی شود.
گرفتارفرهنگ فارسی عمید۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.⟨ گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ گرفتار شدن⟨ گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ گرفتار کردن⟨ گرفتار شدن: (مصدر لازم)<
گرفتارلغتنامه دهخداگرفتار. [ گ ِ رِ ] (ن مف ) اسیر. مبتلا. دربند : کجا یافت خواهی تو آرامگاه از آن پس کجا شد گرفتار شاه . فردوسی .چو خاقان ز نخجیر بیدار شدبه دست خزروان گرفتار شد. فردوسی .هر روز مرا
فرایند رفتار،روند رفتاریbehavioral processواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از فعالیتهای انسان شامل یابش و برگیرش، ساخت و آمایش، کاربرد و مصرف، افکنش و وازنش مواد که به شکلگیری بقایای ملموس باستانشناختی منجر میشود
رفتاردرمانیbehaviour therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رواندرمانی که در آن برای درمان از اصول روانشناسی رفتارگرا استفاده میکنند
رفتارسازیshaping 1, behaviour shapingواژههای مصوب فرهنگستانتقویت تدریجی و گامبهگام یک رفتار به سمت پاسخ مطلوب
رفتارسازیدرمانیshaping therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتاردرمانی که در آن از فنون رفتارسازی برای ایجاد رفتارهای مطلوب در مُراجع استفاده میکنند
behavesدیکشنری انگلیسی به فارسیرفتار می کند، رفتار کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، حرکت کردن، ادب نگاهداشتن
behaveدیکشنری انگلیسی به فارسیرفتار كردن، رفتار کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، حرکت کردن، ادب نگاهداشتن
مینوروشلغتنامه دهخدامینوروش . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) بهشتی رفتار. پاکیزه رفتار. خوب رفتار. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
رفتار کردنلغتنامه دهخدارفتار کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذر کردن . (ناظم الاطباء). || سلوک کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || حرکت کردن . راه رفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : خر که کمتر نهند بر وی
رفتار ابزاریinstrumental behaviourواژههای مصوب فرهنگستانرفتاری که از طریق تقویت ایجابی یا سلبی پاسخهای هدف، آموخته یا فراخوانده میشود
رفتار اشتیاقیappetitive behaviourواژههای مصوب فرهنگستانفرایند جستوجوی فعالانۀ مقدم بر رفتار پایانی که دالّ بر تمایل است
رفتار اطلاعاتیinformation behaviour, IBواژههای مصوب فرهنگستانکنش انسان در مواجهه با منابع و مجراهای اطلاعاتی
رفتار اکتسابیacquired behaviourواژههای مصوب فرهنگستانواکنشها یا شیوههای پاسخدهی که ارثی نیستند، بلکه فرد در طول زندگی خود تحت تأثیرات محیطی کسب میکند
خرامان رفتارلغتنامه دهخداخرامان رفتار. [ خ ِ رَ ] (اِ مرکب ) رفتنی با ناز و تبختر. رفتنی ازروی خرامندگی : جواظ؛ خرامان رفتار. (منتهی الارب ).
خوشرفتارلغتنامه دهخداخوشرفتار. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) خوش رو.آنکه رفتنی زیبا دارد. (یادداشت مؤلف ). || آنکه خوش معاشرت است . خوش سلوک . (یادداشت مؤلف ).
خون گرفتارلغتنامه دهخداخون گرفتار. [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) احمق . ابله . (ناظم الاطباء). || خون گیر. رجوع به خون گیر شود.
چست رفتارلغتنامه دهخداچست رفتار. [ چ ُ رَ ] (ص مرکب ) تندرو. سریعالمشی . خطیف . جلد شتابان . رجوع به چست شود.
سبک رفتارلغتنامه دهخداسبک رفتار. [ س َ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) سریعالسیر در مسافت . (ناظم الاطباء): هَماذی ّ؛ شتر تیزرو و سبک رفتار. (منتهی الارب ). || آنکه دارای رفتاری سبک است . جلف : آه کز قامت چون تیر سبکرفتاران غیر خمیازه ٔ خشکی چو کمان نیست مرا. <p class="autho