رفتگرلغتنامه دهخدارفتگر. [ رُ گ َ ] (ص مرکب ) مأمور تنظیف . (لغات فرهنگستان ). جاروب کش . (فرهنگ رازی ). سپور که بر عمل جاروکشی و رفتن معابر عام گمارده شده است . مأمور شهرداری که خیابانها وکوچه ها را جاروب و تمیز کند. (فرهنگ فارسی معین ).
رفتگارلغتنامه دهخدارفتگار. [ رَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مقابل ماندگار. رفتنی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتنی شود.
رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه
رفتگریلغتنامه دهخدارفتگری . [ رُ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رفتگر. تمیز کردن خیابانها و کوچه ها. (فرهنگ فارسی معین ).
رفتگریلغتنامه دهخدارفتگری . [ رُ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رفتگر. تمیز کردن خیابانها و کوچه ها. (فرهنگ فارسی معین ).