رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ] (ع مص ) پر کردن چاه را از آب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خرامیدن و دامن کشان رفتن و با اهتزاز رفتن یعنی برداشتن دست را باری و فروکردن آن را باری دیگر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رَفَلان . (منتهی الارب ). خرامیدن . (المصادر زوز
رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ف َ ] (ع اِ) رفل الرکیة؛ جای ژرف از چاه . || رفل رفل ؛ کلمه ای که بدان میش را جهت دوشیدن خوانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ف َ ] (ع مص ) رَفل . نتوانستن نیکو پوشیدن جامه را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نتوانستن نیکو کردن هر کاری را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
رفللغتنامه دهخدارفل . [ رَ ف ِ ] (ع ص ) نعت است از رَفل و رَفَل به معنی اَرفَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گول . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). احمق . (مهذب الاسماء). || مردی که جامه را نیکو نتواند پوشید و هیچ کاری را نیکو نتواند کرد. (ناظم الاطباء).
رفیللغتنامه دهخدارفیل . [ رُف َ ] (اِخ ) رفیل بن مسلمة است و بسوی آن منسوب است نهر رفیل . (منتهی الارب ). او ایرانی بود و بر دست عمر مسلمانی گرفت و عضدالدین بن رئیس الرؤسا وزیر مستضی ٔ و پدران او از احفاد رفیل باشند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تجارب السلف صص 317</sp
رفوللغتنامه دهخدارفول . [ رُ ] (ع مص ) خرامیدن . (المصادر زوزنی ). با تبختر و دامن کشان رفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به رفل شود.
رفائیللغتنامه دهخدارفائیل . [رَ ] (اِخ ) رافائیل . یا رافائل نقاش معروف ایتالیایی . رجوع به رافائل شود.
رفاللغتنامه دهخدارفال . [ رِ] (ع اِ) رفال التیس ؛ چیزی که بر سر غلاف نره ٔ قچقار نهند تا گشنی نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
رفائللغتنامه دهخدارفائل . [رَ ءِ ] (اِخ ) یا رافائل نقاش بزرگ و نامی ایتالیایی . رجوع به رافائل شود.
رفلاءلغتنامه دهخدارفلاء. [ رَ ] (ع ص ) زن بدرفتار دامن کشان . || زنی که جامه را نیکو نتواند کرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که نیکو نبود در جامه در حال رفتن . (مهذب الاسماء).
رفلانلغتنامه دهخدارفلان . [ رَ ف َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَفل . (ناظم الاطباء). خرامیدن و دامن کشان رفتن یا به اهتزاز رفتن یعنی برداشتن دست را باری و فروکردن آن را بار دیگر. (منتهی الارب ). رجوع به رَفل در معنی مصدری شود.
رفلهلغتنامه دهخدارفله . [ ] (اِخ ) جرجس ، رفله افندی . به سال 1315 هَ . ق . در روزنامه ٔ الوقایع الرسمیة المصریة مترجم بود. او راست : اصول الاقتصاد السیاسی . (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
رفلةلغتنامه دهخدارفلة. [ رَ ف ِ ل َ ] (ع ص ) امراءة رفلة؛ زن بطرز نیکو دامن کشان . || زندگانی فراخ . || رِفِلَة زن زشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رفلةلغتنامه دهخدارفلة. [ رِ ف ِ ل َ ] (ع ص ) رَفِلَة. زن زشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَفِلَة شود.
رفوللغتنامه دهخدارفول . [ رُ ] (ع مص ) خرامیدن . (المصادر زوزنی ). با تبختر و دامن کشان رفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به رفل شود.
ارفاللغتنامه دهخداارفال . [ اِ ] (ع مص ) خرامیدن . دامن کشان رفتن . (منتهی الأرب ). || ارفال رِفل ؛ فروهشتن دامن را. (منتهی الأرب ).
رفنلغتنامه دهخدارفن . [ رِف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) اسب دم دراز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گویند اصل آن رِفَّل است . (اقرب الموارد).
شرف الملکلغتنامه دهخداشرف الملک . [ ش َ رَفُل ْ م ُ ] (اِخ ) لقب شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن علی بن سینا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوعلی سینا شود.
درازدامنلغتنامه دهخدادرازدامن . [ دِ م َ ] (ص مرکب ) درازدامان . که دامن دراز دارد. طویل الذیل . (دهار): رِفَّل رداء مُذَیَّل ؛ چادر درازدامن . طَبَّة؛ جامه ٔ پیش گشاده ٔ درازدامن . (منتهی الارب ). تذییل ؛ درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
رفلاءلغتنامه دهخدارفلاء. [ رَ ] (ع ص ) زن بدرفتار دامن کشان . || زنی که جامه را نیکو نتواند کرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که نیکو نبود در جامه در حال رفتن . (مهذب الاسماء).
رفلانلغتنامه دهخدارفلان . [ رَ ف َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَفل . (ناظم الاطباء). خرامیدن و دامن کشان رفتن یا به اهتزاز رفتن یعنی برداشتن دست را باری و فروکردن آن را بار دیگر. (منتهی الارب ). رجوع به رَفل در معنی مصدری شود.
رفلهلغتنامه دهخدارفله . [ ] (اِخ ) جرجس ، رفله افندی . به سال 1315 هَ . ق . در روزنامه ٔ الوقایع الرسمیة المصریة مترجم بود. او راست : اصول الاقتصاد السیاسی . (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
رفلةلغتنامه دهخدارفلة. [ رَ ف ِ ل َ ] (ع ص ) امراءة رفلة؛ زن بطرز نیکو دامن کشان . || زندگانی فراخ . || رِفِلَة زن زشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رفلةلغتنامه دهخدارفلة. [ رِ ف ِ ل َ ] (ع ص ) رَفِلَة. زن زشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَفِلَة شود.
مقرفللغتنامه دهخدامقرفل . [ م ُ ق َ ف َ ] (ع ص ) طعام مقرفل ؛ طعام با قرنفل پخته . (منتهی الارب ). طعام قرنفل دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طیب مقرفل ؛ عطری که دارای قرنفل باشد. (از اقرب الموارد).
مرفللغتنامه دهخدامرفل . [ م ُ رَف ْ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ترفیل . رجوع به ترفیل شود. || (در اصطلاح عروض ) آن است که بر وتد مستفعلن سببی افزوده شده مستفعلاتن گردیده باشد، چه ترفیل افزودن سبب خفیف است بر رکن مستفعلن . رجوع به المعجم ص 41 شود.
ارفللغتنامه دهخداارفل . [ اَ ف َ ] (ع ص ) آنکه نیکو نتواند جامه پوشید. (منتهی الأرب ). آنکه جامه را نیکو پوشیدن نتواند. || آنکه نیکو نتواند کاری کردن . آنکه نتواند هر کاری را نیکو کند. (منتهی الأرب ). آنکه هرکاری را نیکو کردن نتواند. مؤنث : رَفلاء.
ترفللغتنامه دهخداترفل . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) تسود و تملک . (متن اللغة). تسود و ترأس . (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).