رقطةلغتنامه دهخدارقطة. [ رُ طَ ] (ع اِ) سیاهی خجکهای سپید آمیخته و برعکس . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، رُقَط. (ناظم الاطباء). سیاهی آمیخته به نقطه های سپید و سیاه . (یادداشت مؤلف ). || تاج درخت عرفج که برگ آوردن گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب
رقطاءلغتنامه دهخدارقطاء. [ رَ ] (اِخ ) لقب الهلالیة التی فیها کانت قصة المغیرةبن شعبة لتلون کان فی جلدها.(تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رقطاءلغتنامه دهخدارقطاء. [ رَ ] (ع ص ) رَقطا. هر شی ٔ مؤنث که بر آن نقطه های سیاه و سفید باشد. (غیاث اللغات ). مؤنث ارقط. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). سیاهی با سپید آمیخته . (دهار). تانیث ارقط: دجاجة رقطاء؛ مرغ سیاه که خالهای سپید دارد. (یادداشت مؤلف ). ماکیان پیسه ٔ رنگ برنگ . مار پیسه .
رقطلغتنامه دهخدارقط. [ رُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ رُقطَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رقطة شود. || ج ِ رَقطاء. (از اقرب الموارد). رجوع به رقطاء شود.
ذرقطةلغتنامه دهخداذرقطة. [ ذَ ق َ طَ ] (ع مص ) سخن گفتن گرفتن : ذرقط الکلام ؛ سخن گفت . سخن گفتن گرفت .
برقطةلغتنامه دهخدابرقطة. [ ب َ ق َ طَ ] (ع مص ) گام نزدیک زدن و سپس نگران روان شدن . || سخن بی ربط راندن . || پراکندن . پراکنده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || در حال نگرانی روان گردیدن . (ناظم الاطباء).