رقعةلغتنامه دهخدارقعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) آواز برخورد تیر مرنشانه را. (ناظم الاطباء). آواز تیر در نشانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نوشته ٔ موجز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قطعه ٔ کاغذی که در آن نویسند. (از اقرب الموارد). ج ، رِقاع . (منتهی الارب ) (اقرب
رقعةلغتنامه دهخدارقعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) دارویی که رقعا و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). به معنی رقعا است که سرخس و گیلدارو باشد خصوصاً و آن بیخی است سرخ رنگ و اگر آن را بکوبند و یک مثقال از آن با دو بیضه ٔ برشت بخورند آزاری را که بسبب افتادن یا برداشتن چیزی سنگین بهم رسیده باشد نافع است . (
رکحةلغتنامه دهخدارکحة. [ رُ ح َ ] (ع اِ)ساحت و گشادگی سرای و میان آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ساحت خانه . (از اقرب الموارد). || پاره ای از ثرید که در بن کاسه مانده باشد. ج ِ رُکُح . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
رکعةلغتنامه دهخدارکعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ)مرة از رَکَعَ. (از المنجد). || رَکعَت . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به رکعت شود.
رکعةلغتنامه دهخدارکعة. [ رُ / رَ ع َ ] (ع اِ) مغاک .ج ، رُکع. (منتهی الارب ). (به ضم و در محاوره به فتح ). مغاک در زمین . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رقعهفرهنگ فارسی عمید۱. نامۀ کوچک؛ نوشتۀ کوتاه.۲. وصلهای که به لباس میدوزند.۳. صفحۀ شطرنج یا نرد.۴. قطعهای از چیزی که بر آن مینوشتند، مانند پوست، کاغذ، یا پارچه.
رقاعفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ رُقعَة] = رقعه۲. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط از شش خطی که ابنمقله اختراع کرده است.
درقعةلغتنامه دهخدادرقعة. [ دَ ق َ ع َ ] (ع مص ) بشتاب گریختن از سختی . || کوشش کردن شتران در چریدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تتبع و جستجو کردن ْ طعام ِ مردم را. || ناسزا گفتن کسی را. (از اقرب الموارد).
مبرقعةلغتنامه دهخدامبرقعة. [ م ُ ب َ ق َ ع َ ] (ع ص ) گوسپند سپیدسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مبرقعةلغتنامه دهخدامبرقعة. [ م ُ ب َ ق ِ ع َ ] (ع ص ) سپیدی پیشانی اسب که تمام روی را درگرفته باشد و در سیاهی نمایان بود. یقال غرة مبرقعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرقعةلغتنامه دهخدافرقعة. [ ف َ ق َ ع َ ] (ع مص ) سخت دویدن . || پیچیدن گردن کسی را. || در هم خمانیدن انگشتان را تا بانگ برآورد از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز دادن . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فرقاع آمده است . رجوع به فرقاع شود.
فرقعةلغتنامه دهخدافرقعة. [ ف ُ ق َ ع َ ] (ع اِ) شرم انسان . (منتهی الارب ). کون . (از اقرب الموارد).