رقیهفرهنگ فارسی عمیدآنچه برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگهداری خود به کار میبرند از قبیل افسون، دعا، تعویذ، و مانند آن.
رقیهفرهنگ نامها(تلفظ: roqiye) (عربی) به معنی دعا ، تعویذ ؛ (در اعلام) یکی از چهار دختر پیغمبر اسلام (ص) از خدیجه ؛ دختر امام حسین (ع) ؛ ]این واژه در عربی به صورت رُقَیَّه /roqayya(e)/ تلفظ میشود[.
رقعلغتنامه دهخدارقع. [ رَ ] (ع اِ) شوی . گویند: لاحظی رقعک ؛ ای لارزقک اﷲ زوجاً. (ناظم الاطباء). شوی . (آنندراج ). شوی . یقال : لاحظی رقعک ؛ ای لارزقک اﷲ زوجاً...او تصحیف ، و تفسیر الرقع بالزوج ظن و تخمین و الصواب رفغک بالالف والغین . (منتهی الارب ). || آسمان . آسمان هفتم . (منتهی الارب ) (ا
رقعلغتنامه دهخدارقع. [ رَ ] (ع مص ) شتافتن . (از اقرب الموارد). بشتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بشتاب رفتن . (ناظم الاطباء). || درپی کردن جامه را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در پی نهادن جامه را. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). وصله کردن . رقعه دوختن . پیوند کردن جامه را. پیوند و در پی
رقیه آبادلغتنامه دهخدارقیه آباد. [ رُ قی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 357 تن است و آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آنجا غلات و شلغم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رقیلغتنامه دهخدارقی . [ رُ قَن ْ ] (ع اِ) یا رُقی ̍. ج ِ رُقیَة. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رقیة به معنی افسون و تعویذ. (آنندراج ). افسون . (یادداشت مؤلف ). ج ِ رقیه به معنی افسونها. (از دهار). رجوع به رقیة شود.
رقیةلغتنامه دهخدارقیة. [ رَق ْ ی َ ] (ع مص ) یا رُقیَه . مصدر به معنی رَقْی . (ناظم الاطباء). رجوع به رَقْی شود.
رقیه آبادلغتنامه دهخدارقیه آباد. [ رُ قی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 357 تن است و آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آنجا غلات و شلغم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
سارقیهلغتنامه دهخداسارقیه . [ رِ قی ی َ ] (اِخ ) نام موضعی است به راه کعبةاﷲ. (شرفنامه ٔ منیری ) : ز آب و خاک سارقیه تا صفینه پیش چشم بس دواءالمسک و تریاقی که اخوان دیده اند.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98).
سارقیهلغتنامه دهخداسارقیه . [ رِ قی ی َ ] (اِخ ) (فرقه ٔ...) ازفرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنة فله عشر امثالها. (رساله ٔ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18</span
کمرقیهلغتنامه دهخداکمرقیه . [ ک َ م َ ق َ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
اصحاب مباحثات شرقیهلغتنامه دهخدااصحاب مباحثات شرقیه . [ اَ ب ِ م ُ ح َ / ح ِ ت ِ ش َ قی ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکمای شرق . پیروان حکمت شرقی . رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 150، و حکما و فلاسفه ش