چرماللغتنامه دهخداچرمال . [ چ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قره پشلو، بخش حومه ٔ شهرستان زنجان که در 76هزارگزی شمال باختری زنجان و 18هزارگزی راه شوسه ٔ زنجان به تبریز واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 2
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رَم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بوریاگر. (مهذب الاسماء). || فروشنده ٔ رَمْل . (المنجد). || رَمْل کش . (ملخص اللغات خطیب کرمانی ).آنکه ادعای دانستن رَمْل کند. رمل بین . رمل انداز. فال بین . فالگو. دارنده ٔ علم رمل . (از اقرب الموارد).- امثال : <
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَمْل . ریگها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ج ِ رَمْلة. (دهار). رجوع به رَمْل شود : فرازگشت نشیب و نشیب گشت فرازرمال گشت رماد و رماد گشت رمال . قطران تبریزی .ایشان چو روز روشن و بدخواهشان
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رُ ] (ع اِ) حصیر. (منتهی الارب ). حصیر تنگ بافته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بوریا. || برگهای خرما در رسن و مانند آن بافته و آن بمنزله ٔ رشته و پود است . (منتهی الارب ).
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رَم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بوریاگر. (مهذب الاسماء). || فروشنده ٔ رَمْل . (المنجد). || رَمْل کش . (ملخص اللغات خطیب کرمانی ).آنکه ادعای دانستن رَمْل کند. رمل بین . رمل انداز. فال بین . فالگو. دارنده ٔ علم رمل . (از اقرب الموارد).- امثال : <
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَمْل . ریگها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ج ِ رَمْلة. (دهار). رجوع به رَمْل شود : فرازگشت نشیب و نشیب گشت فرازرمال گشت رماد و رماد گشت رمال . قطران تبریزی .ایشان چو روز روشن و بدخواهشان
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رُ ] (ع اِ) حصیر. (منتهی الارب ). حصیر تنگ بافته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بوریا. || برگهای خرما در رسن و مانند آن بافته و آن بمنزله ٔ رشته و پود است . (منتهی الارب ).
چرماللغتنامه دهخداچرمال . [ چ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قره پشلو، بخش حومه ٔ شهرستان زنجان که در 76هزارگزی شمال باختری زنجان و 18هزارگزی راه شوسه ٔ زنجان به تبریز واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 2
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رَم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بوریاگر. (مهذب الاسماء). || فروشنده ٔ رَمْل . (المنجد). || رَمْل کش . (ملخص اللغات خطیب کرمانی ).آنکه ادعای دانستن رَمْل کند. رمل بین . رمل انداز. فال بین . فالگو. دارنده ٔ علم رمل . (از اقرب الموارد).- امثال : <
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَمْل . ریگها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ج ِ رَمْلة. (دهار). رجوع به رَمْل شود : فرازگشت نشیب و نشیب گشت فرازرمال گشت رماد و رماد گشت رمال . قطران تبریزی .ایشان چو روز روشن و بدخواهشان
رماللغتنامه دهخدارمال . [ رُ ] (ع اِ) حصیر. (منتهی الارب ). حصیر تنگ بافته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بوریا. || برگهای خرما در رسن و مانند آن بافته و آن بمنزله ٔ رشته و پود است . (منتهی الارب ).
سنگرماللغتنامه دهخداسنگرمال . [ س َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار. دارای 245 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه ٔ کیله . محصول آنجا برنج ، مرکبات و جالیزکاری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).