رمکیلغتنامه دهخدارمکی . [ رَ م َ ] (ص نسبی ) رَمان . رم کننده : پند بپذیر و چو کره ٔ رمکی سخت مرم جاهل از پند حکیمان رمد و کره ز شیب .ناصرخسرو.
رمقیلغتنامه دهخدارمقی . [ رَ م َ ] (اِخ ) شعیب بن ابی شعیب به این نسبت اشتهار دارد و وی از ابی المغیرة عبدالقدوس بن الحجاج روایت کند.(از انساب سمعانی ص 259). و رجوع به همان برگ شود.
رمکاءلغتنامه دهخدارمکاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْمَک . ماده شتری که خاکستری رنگ باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) یعقوب بن داودبن عمربن عثمان بن السلمی بالولاء خراسانی . وزیر مهدی خلیفه عباسی . پدر یعقوب داودبن طهمان دبیر نصر سیار و از معتقدان یحیی بن زید علوی بود. پس از قتل یحیی داود از نصر بگسست و به ابی مسلم صاحب الدعوه پیوست . آنگاه که محمد و ابرا
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). بچه ٔ اسب و خر و اشتر. (آنندراج ). بچه ٔ ستور مانند اسب و خر و شتر تا یک سال و یا دو سال . (ناظم الاطباء
خیرمکیلغتنامه دهخداخیرمکی . [ خ َ م َ ] (اِخ ) نام دهی است بزرگ از یغما و اندر وی سه گونه ترک است : یغمائی ، خلخی ، تغزغزی . (حدود العالم ).
علی برمکیلغتنامه دهخداعلی برمکی . [ ع َ ی ِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق برمکی . جابربن حیان خراسانی کتابی در صناعت دارد که به نام وی کرده است . (از الفهرست ابن الندیم ص 501).
ابوحفص برمکیلغتنامه دهخداابوحفص برمکی . [ اَ ح َ ص ِ ب َ م َ ] (اِخ ) او راست : کتاب حکم الوالدین فی مال ولدهما. و کتاب الصیام . (کشف الظنون ).
کرمکیلغتنامه دهخداکرمکی . [ ک ِ م َ ](ص نسبی ) مبتلا به کرمک . مبتلا به بیماری کرمک . آنکه به مرض کرمک دچار است . (یادداشت مؤلف ). || زن یا پسر بد. زنی که به عمل ناشایست راغب است . بدعمل زن . در تداول لوطیان ، آنکه مایل به تباهکاری دیگران با خود باشد. (یادداشت مؤلف ). || اطواری . || شهوی . |