رنجانندهلغتنامه دهخدارنجاننده . [ رَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آزاردهنده . اذیت رساننده . موذی . رجوع به رنجانیدن شود.
دل رنجانلغتنامه دهخدادل رنجان . [ دِ رَ ] (نف مرکب ) دل رنجاننده . رنجاننده ٔ دل . آزارنده . آزاردهنده : ناخوش او خوش بود در جان من جان فدای یار دل رنجان من .مولوی .
offensiveدیکشنری انگلیسی به فارسیتوهین آمیز، حمله، تعرض، یورش، مهاجم، زشت، متجاوز، کریه، اهنانت اور، رنجاننده
عصبانی کنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ننده، رنجاننده، اعصابخردکن، ناراحت کننده، خشمبرانگیز، آزاردهنده، ایذایی
مؤذلغتنامه دهخدامؤذ. [ م ُءْ ذِن ْ ] (ع ص ) رنجاننده و فی الحدیث : کل مؤذ فی النار. (لسان العرب ).
اذیفرهنگ فارسی معین(اَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . 2 - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .