رهابلغتنامه دهخدارهاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَهب . (اقرب الموارد) (از آنندراج )(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهب شود.
رهابلغتنامه دهخدارهاب .[ رَ ] (ع اِ) ج ِ رهابة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) رجوع به رهابة شود.
رعابلغتنامه دهخدارعاب . [ رَع ْ عا ] (ع ص ) سخن با سجعگوی . (منتهی الارب )(آنندراج ). آورنده ٔ رَعب . (از اقرب الموارد). و رعب به معنی سخن مسجع است .
رهیابفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که راه پیدا میکند؛ راهیابنده.۲. آنکه راه و طریقهای تازه برای اجرای امری مییابد.
رحائبلغتنامه دهخدارحائب . [ رَ ءِ ] (ع ص ، اِ) رحایب . رجوع به رحایب شود.- رحائب التخوم ؛ فراخی اطراف زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقطار پهناور، مفرد آن رحیبة است . (از اقرب الموارد).
رحابلغتنامه دهخدارحاب . [ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آذربایجان و این نام بر دربند و بیشتر ارمنستان روی هم رفته اطلاق می شود، و اکثر ارمنستان است . (معجم البلدان ).
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابینلغتنامه دهخدارهابین . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رُهبان . (تاج العروس ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهبان شود. ج ِ رَهبان .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رهبان شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رُهابَة. رَهّابَة. رُهّابَة. استخوان دامن سینه که استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطباء). استخوان دامن سینه . (از صراح اللغة) (از آنندراج ). غضروفی چون استخوان زیر سینه مشرف به شکم آویخته . (از ترجمه ٔ قاموس ). رُهابة. حرمازی ها را مشدد گفته . استخوان دا
رهاولغتنامه دهخدارهاو. [ رَ ] (اِ مرکب ) رهاب . آبراهه . (از یادداشت مؤلف ). آبگذر و ممر آب . (ناظم الاطباء). آبراهه . (آنندراج ). || نهر. || قنات و کاریز. || مسافر از روی آب . (ناظم الاطباء). سیاح و مسافر بحر و دریا. (آنندراج ).
رهبلغتنامه دهخدارهب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔلاغر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتر ماده ٔ لاغر، و به شتری که در سفر به کار می رود و خسته می شود نیز اطلاق شده است . (از اقرب الموارد). || شتر نر قوی کلان جثه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مردم نزار. (مهذب الاسماء). || پیکان تنک و باریک .
موریلغتنامه دهخداموری . (ص نسبی ) منسوب به مور. || حرکت موری ، کوشش موری ، حرکت و کوشش چون مور، ضعیف و آهسته . (از یادداشت مؤلف ). || (اِ) راهگذر آب باشد. (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). آبراهه . رهابه . رهاب . راهگذر آب باشد در زیر زمین . (برهان ). رهگذر آب صحن ، و این در فارسی و هندی مشترک
شورلغتنامه دهخداشور. (اِ) (دستگاه ...) (اصطلاح موسیقی ) این دستگاه ریشه ٔ بسیار قدیم دارد و مبنای بیشتر موسیقی های محلی و موسیقی معمول در ایلات بشمار میرود واینک به ذکر نغمه های شور و گوشه های آن می پردازیم :الف - نغمه ٔ ابوعطا؛ این نغمه از درجه ٔ دوم دوره ٔ دستگاه شور آغاز میگردد که در
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَهابَة شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رُهَْ ها ب َ ] (ع اِ) رَهابَة. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به رَهابَة شود.
رهابینلغتنامه دهخدارهابین . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رُهبان . (تاج العروس ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهبان شود. ج ِ رَهبان .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رهبان شود.
رهابةلغتنامه دهخدارهابة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رُهابَة. رَهّابَة. رُهّابَة. استخوان دامن سینه که استخوان خنجری گویند. (ناظم الاطباء). استخوان دامن سینه . (از صراح اللغة) (از آنندراج ). غضروفی چون استخوان زیر سینه مشرف به شکم آویخته . (از ترجمه ٔ قاموس ). رُهابة. حرمازی ها را مشدد گفته . استخوان دا
ارهابلغتنامه دهخداارهاب . [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ): ارهبه . || بر شتر نشستن . || بازداشتن شتر را ازحوض . || دراز شدن آستین . (منتهی الارب ).
استرهابلغتنامه دهخدااسترهاب .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). بترسانیدن .
ارهابدیکشنری عربی به فارسیدهشت , ترس زياد , وحشت , بلا , بچه شيطان , ارعابگري , ايجاد ترس و وحشت در مردم