رهبانلغتنامه دهخدارهبان . [ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند راه . (ناظم الاطباء) (برهان ). راهرو. (شرفنامه ٔ منیری ). نگهبان و حافظ راه . (ناظم الاطباء) : گرفته راه امید نشسته رهبان عقل که کاروان سخاش نگسلد از کاروان . مسعودسعد.رهبا
رهبانلغتنامه دهخدارهبان . [ رَ ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است در ترس از رَهِب َ مانند خشیان از خَشِی َ. ج ، رهابین ، رهابنة، رهبانون . (از اقرب الموارد). ترسنده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
رهبانلغتنامه دهخدارهبان . [ رُ ] (ع مص ) رَهَبان . مصدر به معنی رَهَب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به رهب شود.
رهبانلغتنامه دهخدارهبان . [رُ ] (ع اِ) پارسای ترسایان . ج ، رَهابین ، رَهابِنَة، رُهبانون . (ناظم الاطباء). فی الفارسی اصله روهبان ،مرکب معناه صاحب الزهد ثم خففوه و قالوا رهبان . (تاج العروس ). ترسکار. ظاهراً معرب از رَهبان فارسی . (یادداشت مؤلف ). زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ). زاهدپرهیز
رهبانلغتنامه دهخدارهبان .[ رَ هََ ] (ع مص ) رُهبان . مصدر به معنی رَهَب . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهَب شود.
رعبانلغتنامه دهخدارعبان . [ رَ ] (اِخ ) شهری است در مرزهای واقع میان حلب و شمشاط در نزدیکی فرات ، و آن قلعه ای است زیر کوهی که زلزله آن را خراب کرد و سیف الدوله دوباره آن را ساخت . (از معجم البلدان ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
رحبیانلغتنامه دهخدارحبیان . [ رُ ب َ ] (ع اِ) (به صیغه ٔ تثنیه ) دو ضلعی که در زیر اِبْط و در بالای اضلاع میباشند، یامرجع دو مرفق . (ناظم الاطباء). دو پهلو که در زیر دواِبْط و بالای اضلاع قرار دارد. (از اقرب الموارد).
رُّهْبَانِفرهنگ واژگان قرآنکشيشان - جمع راهب (ازالرهبة و الرهب به معناي ترسي است که توأم با احتراز باشد و رهبانية به معناي مبالغه و غلو و افراط در تحمل عبادت است)
رهبان خانهلغتنامه دهخدارهبان خانه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صومعه و منزل رهبان ترسایان . (ناظم الاطباء). رجوع به رهبان شود.
رهبانونلغتنامه دهخدارهبانون . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رُهبان . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهبان شود.
رهبانیتلغتنامه دهخدارهبانیت . [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) زهد ترسایان که بازداشتن نفس باشد از حظوظ و لذات چنانکه نکاح نکنند و غذای لذیذ و خوب نخورند بلکه گاه برای رفع شهوت آلت تناسل را می برند. (از غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). ورزیدن راهبی . (السامی فی الاسامی ). زاهدی ورزیدن . راهبی ورزیدن . رجوع ب
رهبانیةلغتنامه دهخدارهبانیة. [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) رهبانیت . طریقه ٔ راهب . گوشه نشینی . (یادداشت مؤلف ). و آن عبارت است از برآوردن تخمها جهت دفع شهوت و نخوردن گوشت و پوشیدن پلاس و لباسهای خشن و رو پنهان کردن از مردم و گوشه نشینی و خود را در زنجیر بستن و ترک دنیا و همه ٔ لذایذ آن کردن . (از آ
رهبانیتفرهنگ فارسی عمیدگوشهنشینی، ترک دنیا، و چشمپوشی از لذتهای آن برای تقرب به خدا، مخصوصاً در مسیحیت.
رهابینلغتنامه دهخدارهابین . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رُهبان . (تاج العروس ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهبان شود. ج ِ رَهبان .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رهبان شود.
روهبانلغتنامه دهخداروهبان . (ص ) به معنی رهبان و پارساست . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به رهبان شود.
رهبلغتنامه دهخدارهب . [ رَ هََ ] (ع مص ) رَهب . رُهب . رُهبان . رَهبان . ترسیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهب و رُهب شود.
رهبان خانهلغتنامه دهخدارهبان خانه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صومعه و منزل رهبان ترسایان . (ناظم الاطباء). رجوع به رهبان شود.
رهبانونلغتنامه دهخدارهبانون . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رُهبان . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهبان شود.
رهبانیتلغتنامه دهخدارهبانیت . [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) زهد ترسایان که بازداشتن نفس باشد از حظوظ و لذات چنانکه نکاح نکنند و غذای لذیذ و خوب نخورند بلکه گاه برای رفع شهوت آلت تناسل را می برند. (از غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). ورزیدن راهبی . (السامی فی الاسامی ). زاهدی ورزیدن . راهبی ورزیدن . رجوع ب
رهبانیةلغتنامه دهخدارهبانیة. [ رُ نی ی َ ] (ع اِمص ) رهبانیت . طریقه ٔ راهب . گوشه نشینی . (یادداشت مؤلف ). و آن عبارت است از برآوردن تخمها جهت دفع شهوت و نخوردن گوشت و پوشیدن پلاس و لباسهای خشن و رو پنهان کردن از مردم و گوشه نشینی و خود را در زنجیر بستن و ترک دنیا و همه ٔ لذایذ آن کردن . (از آ
فتائل الرهبانلغتنامه دهخدافتائل الرهبان . [ ف َ ءِ لُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است بقدر ذرعی ،تیره رنگ و مایل به سفیدی ، و برگش مانند برگ حنا و کوچکتر از آن ، گلش زرد و مجتمع و تخمش مانند تخم تره تیزک و بیخش خوشبو، منبتش کنار دریاها، و گرم و خشک وبغایت مقوی باه و رافع زکام و عسرالنفس و سرفه و ربو و ر
فتائل الرهبانفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با ساقههای بلند مایل به سفید، گلهای زرد، و طعمی تلخ که در ساحل دریا یا رودخانه میروید و در طب قدیم برای معالجۀ زکام، سرفه، و تنگینفس به کار میرفته.