رهمةلغتنامه دهخدارهمة. [ رِ م َ ] (ع اِ) باران نرم پیوسته . ج ، رِهام ، رِهَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باران نرم . (غیاث اللغات ).
رعمهلغتنامه دهخدارعمه . [ ] (اِخ ) (به معنی لرزه ) 1- نوه ٔ حام بن نوح . 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریه ٔ رعمه نوه ٔ حام می
رحمیهلغتنامه دهخدارحمیه . [ رَ ح ِ می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث رَحِمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رَحِمی شود.
رحمهلغتنامه دهخدارحمه . [ رَ م َ ] (اِخ ) بنت افراهم بن یوسف علیه السلام . نام زوجه ٔ حضرت ایوب نبی بود. رجوع به حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 29 شود.
رحمةلغتنامه دهخدارحمة. [ رَ ح َ م َ ] (ع اِمص ) مصدر به معنی رحم . (ناظم الاطباء). مصدر به معنی رَحْمة.(منتهی الارب ). رجوع به رَحْمة در همه ٔ معانی شود.
رهملغتنامه دهخدارهم . [ رِ هََ ] (ع اِ) ج ِ رِهمَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). رجوع به رهمة شود.
مرهوملغتنامه دهخدامرهوم . [ م َ ] (ع ص ) مکانی که «رهمة» و باران نرم بر آن رسیده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نرم بارانلغتنامه دهخدانرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
مرهملغتنامه دهخدامرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم ، و به لفظ بستن و کردن و
درهمةلغتنامه دهخدادرهمة. [ دَ هََ م َ ] (ع مص ) دارای درهم بسیار شدن شخص ، و فعل آن مجهول بکار رود.(از اقرب الموارد). || گردیدن برگ «خبازی » مانند درهم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرهمةلغتنامه دهخدامرهمة. [ م َ هََ م َ ] (ع مص ) مرهم بر جراحت نهادن ، و «م »آن اصلی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
برهمةلغتنامه دهخدابرهمة. [ ب َ هََ م َ ] (ع مص ) پیوسته نگریستن و مژه برهم نازدن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || (اِ) غلاف بر درخت و شکوفه یا غنچه ٔ ناشکفته . (منتهی الارب ). مجتمع برگ درخت و میوه و شکوفه ٔ آن ، چون بُرعمة. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).