رهولغتنامه دهخدارهو. [ رَهَْ وْ ] (ع مص ) گشاده شدن میان دو پای کسی . || گستردن مرغ بال خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).گستردن مرغ بال را و آرمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) || آرمیدن دریا. (ناظم الاطباء) (المصادرزوزنی ) (از اقرب الموارد). آرمیده شدن دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج )
رهولغتنامه دهخدارهو. [ رَهَْ وْ ] (ع اِمص ) گشادگی میان هردو پای و هردو پای گشاده رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشادگی میان هردو پای . (ناظم الاطباء). || رفتار نرم ، گویند: جاء الخیل رهواً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتار آهسته . (دهار). || طریقه . روش . قاعده . (فرهنگ فارسی معین
رهولغتنامه دهخدارهو. [ رُ ] (اِ) طرز و روش . || قاعده و قانون .(ناظم الاطباء) || پی و نشان . || سیاهی از دور. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
رهولغتنامه دهخدارهو. [ رُ /رَ ] (اِخ ) نام کوهی در سراندیب که آدم چون از بهشت بیرون آمد به آن کوه افتاد. (برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) : به کوه رهو برگرفتند راه چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه .<b
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
رهودیةلغتنامه دهخدارهودیة. [ رَهَْ وَ دی ی َ ] (ع اِمص ) نرمی و ملایمت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ملاطفت و مهربانی . || یاری و اعانت . (ناظم الاطباء).
رهوکلغتنامه دهخدارهوک . [ رَهَْ وَ ] (ع ص ، اِ) بزغاله ٔ فربه . || آهوی فربه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آهوی فربه . (مهذب الاسماء). || جوانی خوش و نرم . (ناظم الاطباء). جوانی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناعم . (اقرب الموارد).
رهوکةلغتنامه دهخدارهوکة. [ رَهَْ وَک َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی و سستی بندهای اعضا در رفتن و مضطرب شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رهوجلغتنامه دهخدارهوج . [ رَهَْ وَ ] (معرب ، ص ) راهوار. (دهار) (مهذب الاسماء). معرب رهوار. (یادداشت مؤلف ) (از المعرب جوالیقی ص 156). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة الرهوج الهملاج و اصله رهوار. (ابن درید در جمهره از سیوطی در المزهر). رجوع به رهوه و ره
راهیلغتنامه دهخداراهی . (ع ص ) اسم فاعل از ریشه ٔ «رهو» که به اعلال «راه » میشود. فراخ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به راه در همین لغت نامه شود.
راهیةلغتنامه دهخداراهیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ریشه ٔ رهو. زنبور عسل را گویند بسبب سکون و کندی که در پرواز دارد.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). زنبور عسل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || می . (آنندراج ).
راهلغتنامه دهخداراه . [ هِن ْ ] (ع ص ) راهی . با رفاه در زندگی . (از متن اللغة). فراخ . (از ناظم الاطباء). عیش ٌ راه ؛ زیست فراخ . (ناظم الاطباء). زندگی ساکن و بارفاه . (از اقرب الموارد). || ساکن . (از متن اللغة). دریای ساکن . (از اقرب الموارد). || طعام راه ؛ طعام دائم و همیشه . (ازناظم الاط
رهودیةلغتنامه دهخدارهودیة. [ رَهَْ وَ دی ی َ ] (ع اِمص ) نرمی و ملایمت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ملاطفت و مهربانی . || یاری و اعانت . (ناظم الاطباء).
رهوکلغتنامه دهخدارهوک . [ رَهَْ وَ ] (ع ص ، اِ) بزغاله ٔ فربه . || آهوی فربه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آهوی فربه . (مهذب الاسماء). || جوانی خوش و نرم . (ناظم الاطباء). جوانی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناعم . (اقرب الموارد).
رهوکةلغتنامه دهخدارهوکة. [ رَهَْ وَک َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی و سستی بندهای اعضا در رفتن و مضطرب شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رهوجلغتنامه دهخدارهوج . [ رَهَْ وَ ] (معرب ، ص ) راهوار. (دهار) (مهذب الاسماء). معرب رهوار. (یادداشت مؤلف ) (از المعرب جوالیقی ص 156). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة الرهوج الهملاج و اصله رهوار. (ابن درید در جمهره از سیوطی در المزهر). رجوع به رهوه و ره
درهولغتنامه دهخدادرهو. [ دَ ] (اِ) یک قسم دریچه و یا پنجره ای که از میان وی گلوله را بغلطانند. (ناظم الاطباء).
کرکرهولغتنامه دهخداکرکرهو. [ ک َ ک َ ] (اِ) عاقرقرحاست . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به عاقرقرحا شود.