رهیدگیلغتنامه دهخدارهیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) صفت و حالت رهیده . رهیدن . رستن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رستن و رهیدن شود.
پیرهادیلغتنامه دهخداپیرهادی . (اِخ ) دهی از دهستان برکشلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 14هزارگزی جنوب باختری ارومیه در مسیر راه ارابه رو سلوانا به ارومیه . کوهستانی ، سردسیر، سالم . دارای 41 تن سکنه . آب آن از شهرچای ، مح
رعیداءلغتنامه دهخدارعیداء. [ رُ ع َ ] (ع اِ) آنچه وقت پاک کردن گندم از آن برآید و آن را دور کنند. (منتهی الارب ). آنچه از طعام هنگام پاک کردن دور ریزند و اصح آن رُغیداء، با غین است . (از اقرب الموارد).
رحضاءلغتنامه دهخدارحضاء. [ رُ ح َ ] (ع اِ) عرقی که در پی تب آید، یا عرق بسیار که جلد را بشوید. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). عرقی که در اثرتب آید هنگامی که تب زده مشرف بر فترت است ، یا عرقی که از فزونی پوست تن را بشوید. (از اقرب الموارد).
رعدهلغتنامه دهخدارعده . [ رَ دَ / دِ ] (ع اِ) رَعدَة. لرزه . جنبش . تشنج . (فرهنگ فارسی معین ). رعشه . لرزه . لرز. ارتعاش . ارتعاد. لرزش . اضطراب و آن مقدمه ٔ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف ).