رهینلغتنامه دهخدارهین . [ رَ ] (اِخ ) لکهنوی . برهان علی خان فرزند معزالدین خان . از شاعران پارسی گوی قرن سیزدهم هجری هند بود. بیت زیر از اوست :به اظهار غم دوری و عرض حال مشتاقی زبان فرسوده در کام و حکایت همچنان باقی . (از فرهنگ سخنوران ) (قاموس الاعلام ترکی ).</
رهینلغتنامه دهخدارهین . [ رَ ] (ع ص ، اِ) گروی . (منتهی الارب ). گروگذاشته شده . مرهون . (یادداشت مؤلف ). گروکرده شده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گروکرده . (دهار) (از اقرب الموارد) : اگر من به حب محمد رهینم تو چونی عدوی رهین محمد. ناصرخس
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
ناحیۀ رانfemoral region, regio femoralisواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای از اندام پایینی که بین مفصل کوهانه در بالا و مفصل زانو در پایین قرار دارد متـ . مثلث ران femoral triangle
تهیگاه، ناحیۀ کشالۀ رانinguinal region, groin, regio inguinalis, inguenواژههای مصوب فرهنگستان← ناحیۀ تهیگاه
رعنلغتنامه دهخدارعن . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. || موضعی است به بحرین . || موضعی است نزدیک حفر ابی موسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است در طریق حاج بخره بین حفر ابی موسی و مادیة. (از معجم البلدان ).
رعنلغتنامه دهخدارعن . [ رَ ] (ع اِ) تندی که از کوه بیرون خاسته بود. (از مهذب الاسماء). بینی پیش آمده ٔ کوه . (ناظم الاطباء).ج ، رُعون و رِعان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعل شود. || کوه دراز. ج ، رُعون و رِعان . (ناظم الاطباء). کوه دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج )
رهینهلغتنامه دهخدارهینه . [ رَ ن َ ] (ع ص ، اِ) رهینة. مؤنث رهین . مرهونه . زن گروی . زن گروگان . || گروی . گروگان . وثیقه . (یادداشت مؤلف ). گرو. (دهار). آنچه گرو گذاشته شود. (از اقرب الموارد). گروگان . (مهذب الاسماء). گروی . و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و از آن است حدیث «کل غلام رهینةٌ
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ ] (اِخ ) محمدبن المرتفع... رهینی . او از عبداﷲ بن زبیر، و ابن عیینة از وی روایت دارد. رهینی در غزوه ٔ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب ).
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ رَ ] (اِخ ) شیخ علی رهینی . او راست : 1- تحفةالراغبین فی حفظ عقائدالدین . 2- حاشیه علی تحفةالراغبین فی حفظ عقائدالدین . (از معجم المطبوعات مصر).
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رهین . || (اِخ ) لقب حرث بن علقمه می باشد. (از انساب سمعانی ).
وامدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدهکار، غارم، قرضدار، مدیون، مقروض ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار
بدهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مقروض، متعهد، مدیون، معسر، بدحساب، محیل، آلوده، مشغولالذمه، مفلس، رهین، مرهون
رهین گشتنلغتنامه دهخدارهین گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرهون شدن . در گرو بودن . مدیون شدن : ای به فضل تو امامان جهان گشته مقرای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین . فرخی .کدام کس که نه او را به طبع گشت رهی کدام دل که نه او را به
رهینهلغتنامه دهخدارهینه . [ رَ ن َ ] (ع ص ، اِ) رهینة. مؤنث رهین . مرهونه . زن گروی . زن گروگان . || گروی . گروگان . وثیقه . (یادداشت مؤلف ). گرو. (دهار). آنچه گرو گذاشته شود. (از اقرب الموارد). گروگان . (مهذب الاسماء). گروی . و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و از آن است حدیث «کل غلام رهینةٌ
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ ] (اِخ ) محمدبن المرتفع... رهینی . او از عبداﷲ بن زبیر، و ابن عیینة از وی روایت دارد. رهینی در غزوه ٔ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب ).
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ رَ ] (اِخ ) شیخ علی رهینی . او راست : 1- تحفةالراغبین فی حفظ عقائدالدین . 2- حاشیه علی تحفةالراغبین فی حفظ عقائدالدین . (از معجم المطبوعات مصر).
رهینیلغتنامه دهخدارهینی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به رهین . || (اِخ ) لقب حرث بن علقمه می باشد. (از انساب سمعانی ).