راهورلغتنامه دهخداراهور. [ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف راهوار. (شرفنامه ٔ منیری ). اسب تیزرو و فراخ گام : بود در معرض فضلم پیاده میل در میدان کسی کو زیر ران خود ز دعوی راهور دارد.(از مؤلف شرفنامه ٔ منیری ).
رویوریلغتنامه دهخدارویوری . [ روی ْ وَ ] (اِخ ) ده از بخش رزاب شهرستان سنندج . آب آن از چشمه و دارای 100 تن سکنه و محصول عمده ٔ آنجا انواع میوه و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
روآورد کردنلغتنامه دهخداروآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به روی کسی آوردن . گفتن امری را که گفتنش سبب خجلت و شرم مخاطب باشد. علم خود را به عمل شرم آور کسی ظاهر ساختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به به روی کسی آوردن یا نیاوردن در ذیل ترکیبات رو شود.
حلهلغتنامه دهخداحله . [ ح ِل ْ ل َ ] (اِخ ) مزیدیه . جامعان . (از منتهی الارب ). یاقوت چنین آرد: حله ٔ بنی مزید شهر بزرگی است که میان بغداد و کوفه واقع شده و به جامعان موسوم است . طول آن 67 درجه و سدس و عرض آن 32 درجه است .
استیلیکلغتنامه دهخدااستیلیک . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) فلاویوس . وی یکی از ژنرالها و رجال نامی روم وپسر یک تن از واندالهاست که سمت صاحب منصبی در لشکر امپراطور والنس (364 - 378 م .) داشت . او در عنفوان جوانی داوطلبانه در زمره ٔ نظامیان
گرایلغتنامه دهخداگرای . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) میل . رغبت . (از برهان ) (از آنندراج ). || حمله ، یعنی چیزی را مانند چوب و سنگ و امثال آن برداشتن و بجانب کسی انداز کردن و نینداختن و یا دویدن بطرف کسی به قصد زدن ونزدن و امر به این معنی هم هست ، یعنی میل نمای و قصد
روآورد کردنلغتنامه دهخداروآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به روی کسی آوردن . گفتن امری را که گفتنش سبب خجلت و شرم مخاطب باشد. علم خود را به عمل شرم آور کسی ظاهر ساختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به به روی کسی آوردن یا نیاوردن در ذیل ترکیبات رو شود.