رواروزنانفرهنگ فارسی عمیددر حال روارو زدن: ◻︎ رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵: ۷۹۳).
پولادسافرهنگ فارسی عمیدآنچه پولاد را بساید؛ سایندۀ پولاد: ◻︎ رواروزنان تیر پولادسای / در اندام شیران پولادخای (نظامی۵: ۷۹۳).
رواروزنفرهنگ فارسی عمید۱. نقیب و پاسبان لشکر.۲. آنکه بانگ روارو میزند: ◻︎ رواروزنان نای زرین زدند / سراپرده بر پشت پروین زدند (نظامی۵: ۸۰۴).
روارولغتنامه دهخداروارو. [ رَ رَ / رُو / رُ رُو ] (اِمص مرکب ) کثرت آمد و شد خلق . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). آمد و شد خلق در شادی یا شیون . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).بسیاری آمد و رفت مردم . (ناظم الاطباء) <span class="
سالغتنامه دهخداسا. (نف مرخم ) سای و ساینده . این کلمه بصورت مزید مؤخر (پسوند) با کلمات دیگر ترکیب شود و بمعانی زیر آید:1 - ساینده ، لمس کننده . مماس شونده : آسمان سا، اوج سا، بندسا، پهلوسا، جبهه سا، جبین سا، سرمه سا، سمن سا، فلک سا، گردون سا <span clas