رواسیلغتنامه دهخدارواسی . [ رَ ] (ع ص ، اِ) رواسی من الجبال ؛کوههای محکم و استوار. (منتهی الارب ). کوههای استوار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کوههای پابرجا و استوار. (از اقرب الموارد). الجبال الرواسی ؛ کوههای پابرجا. (از معجم متن اللغة). راسیات . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). رجوع ب
رواسیلغتنامه دهخدارواسی . [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابوالفتیان عمربن ابی الحسن عبدالکریم بن سعدویه دهستانی رواسی . از حفاظ حدیث است . وی به سال 503 هَ .ق . در سرخس درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رواسیلغتنامه دهخدارواسی . [ رَوْ وا ] (اِخ ) مسعربن کدام الرواسی . ازائمه ٔ کوفیان است و گویند او را به سبب بزرگی سرش بدین نسبت خوانده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رواسیلغتنامه دهخدارواسی . [ رَوْ وا ] (ص نسبی ) نسبت است به رواس و رأس و صحیح آن با همزه (رأاس ) است نه با واو و اصحاب حدیث آن رابا «واو» ذکر کنند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن ابی سارةبن اخی معاذ الهراء الرؤاسی . و او بقول ثعلب نخستین کس است از کوفیان که نحو را وضع کرد و تصانیفی در نحو بدومنسوب است . وی بجهت بزرگی سرش بدین نسبت خوانده شد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ). محمدبن ابی سارة نیلی ،مکنی به ابوجعفر. ل
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوسفیان وکیعبن جراح الرؤاسی ، منسوب به رؤاس حرث . از روات است . از هشام بن عروة و ثوری و شعبه روایت کند و احمدبن حنبل و یحیی بن معین و جز آنها از وی روایت کنند. به سال 129 هَ . ق . متولد شد و به سال <span class="hl
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) عماربن ابی سلامةبن عبداﷲبن غراربن رؤاس بن دالان . از اصحاب علی (ع ) بود و با حسین (ع ) کشته شد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (ص نسبی ) نسبت است به رؤاس و او حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . || نسبت است به رؤاس بن دالان بن سابقة... (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رواسیملغتنامه دهخدارواسیم . [ رَ ] (ع اِ) کتابهای وقت جاهلیت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || ج ِ رَوسَم . (از معجم متن اللغه ) (المنجد). رجوع به روسم شود. || در قیاسات خطابی آنچه به حسب ظن منتج بود نه بحقیقت آن را رواسیم خوانند. (اساس الاقتباس ص <span class="hl" dir="
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن ابی سارةبن اخی معاذ الهراء الرؤاسی . و او بقول ثعلب نخستین کس است از کوفیان که نحو را وضع کرد و تصانیفی در نحو بدومنسوب است . وی بجهت بزرگی سرش بدین نسبت خوانده شد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ). محمدبن ابی سارة نیلی ،مکنی به ابوجعفر. ل
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوسفیان وکیعبن جراح الرؤاسی ، منسوب به رؤاس حرث . از روات است . از هشام بن عروة و ثوری و شعبه روایت کند و احمدبن حنبل و یحیی بن معین و جز آنها از وی روایت کنند. به سال 129 هَ . ق . متولد شد و به سال <span class="hl
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) عماربن ابی سلامةبن عبداﷲبن غراربن رؤاس بن دالان . از اصحاب علی (ع ) بود و با حسین (ع ) کشته شد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسیلغتنامه دهخدارؤاسی . [ رُ آ ] (ص نسبی ) نسبت است به رؤاس و او حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . || نسبت است به رؤاس بن دالان بن سابقة... (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
راسیةلغتنامه دهخداراسیة. [ ی َ ] (ع ص ) کوه استوار. (دهار). مؤنث راسی . رجوع براسیات و رواسی شود.- قدر راسیة ؛ دیگ بزرگ که همواره جهة کلانی بر یکجای بماند. ج ، رواسی ، راسیات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابی اساره . رجوع به رواسی ابوجعفر محمدبن ابی ساره شود.
رواسیملغتنامه دهخدارواسیم . [ رَ ] (ع اِ) کتابهای وقت جاهلیت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || ج ِ رَوسَم . (از معجم متن اللغه ) (المنجد). رجوع به روسم شود. || در قیاسات خطابی آنچه به حسب ظن منتج بود نه بحقیقت آن را رواسیم خوانند. (اساس الاقتباس ص <span class="hl" dir="
حافظ رواسیلغتنامه دهخداحافظ رواسی . [ ف ِ ظِرَ ] (اِخ ) ابوفتیان عمربن عبدالکریم دهستانی رواسی . از اساتید حدیث و از مشایخ روایت غزالی است . ذهبی در تذکرةالحفاظ، و سُبکی در طبقات الشافعیة ذکر او آورده اند. مولد وی به سال 428 هَ . ق . و وفات در سرخس به ماه ربیعالاَّ
نافعالرواسیلغتنامه دهخدانافعالرواسی . [ ف ِ عُرْ رَوْ وا ] (اِخ ) از اصحاب پیغمبر اسلام است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 229 شود.