روان پریشیفرهنگ فارسی عمیدبیماری روانی که به اختلال شخصیت و قطع رابطۀ بیمار با واقعیت بیرونی منجر شود؛ بیماری روانی.
روان پریشیفرهنگ فارسی معین( ~. پَ) (حامص .) برهم - خوردگی تعادل روانی که به سازمان شخصیت بیمار آسیب می رساند و به صورت نا راحتی ، ناتوانی یا تعارض با فرهنگ و رفتار پذیرفته شده در جامعه بروز می کند، پسیکوز.
روانکاوی مستقیمdirect psychoanalysisواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از فنون جرحوتعدیلشدۀ روانکاوی برای ارتباط مستقیم با ضمیر ناخودآگاه بیمار روانپریش
آدم رؤیاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق رؤیایی، آیندهنگر، سروش متوهم، روانپریش ◄ پریشانی خیال ایدهآلیست، انساندوست افراطی
سنخشناسی آیزِنکEysenck's typologyواژههای مصوب فرهنگستاننظام طبقهبندی سنخهای شخصیتی که در آن تفاوتهای فردی بر حسب سه بُعد روانپریشخویی (psychoticism)، برونگرایی و رواننژندخویی توضیح داده میشود
روانپریشی پسازایمانpostpartum psychosisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روانپریشی با علائم توهم و هذیان در زنان که اندکی پس از زایمان به وجود میآید