روایتلغتنامه دهخداروایت . [ رِ ی َ ] (ع مص ) نقل سخن و یا خبر از کسی . (ناظم الاطباء). نقل کردن سخن . (غیاث اللغات ). واگویه کردن سخن کسی را. روایة. رجوع به روایة شود : اگر به کوه رسیدی روایت سخنش زهی رشید جواب آمدی به جای سخن . خاقانی .</p
روایتفرهنگ فارسی عمید۱. نقل کردن خبر، حدیث، یا سخن از کسی؛ بازگو کردن سخن کسی.۲. (اسم) حدیث؛ خبر.۳. (اسم) حکایت.
روایتفرهنگ فارسی معین(رِ یَ) [ ع . روایة ] 1 - (مص م .) نقل کردن مطلب ، خبر یا حدیث . 2 - نقلِ خبر و حدیث از پیغمبر یا امام . 3 - (اِ.) داستان .
رواتلغتنامه دهخداروات . [ رُ ](ع اِ) ج ِ رات است که بلغت یمنی کاه را گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رات شود.
روادلغتنامه دهخدارواد. [ رُ ] (اِخ ) ابن جراح عسقلانی ، مکنی به ابوعصام . تابعی است . رجوع به ابوعصام شود.
روادلغتنامه دهخدارواد. [ رُ ] (ع ص ) زنی که در جایی آرام نگیرد و در خانه های همسایگان آمد و شد کند. رُوادة. (از معجم متن اللغة). رجوع به رُوادة شود.
رواتلغتنامه دهخداروات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) رواة. ج ِ راوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رواة و راوی شود : چنین شنیدم از ثقات روات . (سندبادنامه ص 129).
روایتگریnarration 2واژههای مصوب فرهنگستانخلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِیرنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب
روایت 1interpretation 3واژههای مصوب فرهنگستانجنبهای از اجرای یک اثر که نتیجة برداشت اجراکننده از دستورالعملهای نتنویسیشدة آهنگساز است
روایت 2narrative 1, narration 1واژههای مصوب فرهنگستانارائۀ یک یا چند رویداد واقعی یا تخیلی به مخاطب توسط راوی
روایتیnarrative 2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی متنی که نقل یک یا چند رویداد است و از دو عنصر داستان و پِیرنگ تشکیل شده است
روایت کردنلغتنامه دهخداروایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از قول کسی سخن یا خبری گفتن . نقل کردن . (ناظم الاطباء). نقل کردن گفته ٔ کسی . از گفته ٔ دیگری به غیبت او نقل کردن : اثر، اثارة؛ روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : اردشیر بابکان بزرگتر چیزی که از وی روا
روایت کنندهلغتنامه دهخداروایت کننده . [ رِ ی َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) راوی . (دهار). راوی . راویة. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). نقل کننده . حکایت کننده : واز فرزندان نعیم بن سعد روایت کنندگانیم . (تاریخ قم ص <span class="hl" dir="lt
روایتگریnarration 2واژههای مصوب فرهنگستانخلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِیرنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب
روایت 1interpretation 3واژههای مصوب فرهنگستانجنبهای از اجرای یک اثر که نتیجة برداشت اجراکننده از دستورالعملهای نتنویسیشدة آهنگساز است
روایت 2narrative 1, narration 1واژههای مصوب فرهنگستانارائۀ یک یا چند رویداد واقعی یا تخیلی به مخاطب توسط راوی
چارده روایتلغتنامه دهخداچارده روایت . [ دَه ْ رِ ی َ ] (اِ مرکب ) مراد از چارده روایت شاگردان هفت امام قرائت است چراکه هر امام را دو شاگرداند. (آنندراج ) : عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظقرآن ز بر بخوانی در چارده روایت .حافظ (از آنندراج ).