روبارولغتنامه دهخداروبارو. (ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مواجه . مقابل . (از آنندراج ). روباروی : همه چون سبزه روبارو نشسته چو داغ لاله هم زانو نشسته . زلالی (از آنندراج ).رجوع به روباروی و روبرو شود.
روبارویلغتنامه دهخداروباروی . (ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مقابل . مواجه . (ناظم الاطباء). محاذی : و شرغ با سکجکت روباروی است . (تاریخ بخارا ص 16).حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن . <p c
روباروی شدنلغتنامه دهخداروباروی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابلة. مواجهة. برابر شدن . مقابل شدن . مواجه شدن : با کدامین رو نمیدانم سلیم !میشود آیینه روباروی او. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).مقابلة؛ روباروی شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به
روباروسلغتنامه دهخداروباروس . (اِ) اسم یونانی آزاددرخت است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به آزاددرخت شود.
روبارویلغتنامه دهخداروباروی . (ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مقابل . مواجه . (ناظم الاطباء). محاذی : و شرغ با سکجکت روباروی است . (تاریخ بخارا ص 16).حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن . <p c
ملاقیلغتنامه دهخداملاقی . [ م ُ ] (ع ص ) دیدارکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه دیدار می کند و آنکه می رسد به دیگری . || مأخوذازتازی ، روبارو و دوچار و پیوسته . (ناظم الاطباء).- ملاقی شدن ؛ روبارو شدن و دوچار گشتن و پیوسته و متصل شدن . (ناظم الاطباء).
روارولغتنامه دهخداروارو. [ رُ وا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) روبارو. روبرو. مقابل و مواجه . (ناظم الاطباء).
طرفیتلغتنامه دهخداطرفیت . [ طَ رَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) روبارو و مقابل و مواجه شدن . طرف بودن .
مواجهةلغتنامه دهخدامواجهة. [ م ُ ج َ هََ ] (ع مص ) روبارویی کردن . (منتهی الارب ). روباروی شدن با کسی و قرار دادن روی خود را با روی آن . (ناظم الاطباء). با هم روبرو شدن . (غیاث ) روبارو شدن . (آنندراج ). مقابله . (المصادر زوزنی ). روی به روی کسی قرار دادن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مواجهه ش
روباروسلغتنامه دهخداروباروس . (اِ) اسم یونانی آزاددرخت است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به آزاددرخت شود.
روباروی شدنلغتنامه دهخداروباروی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابلة. مواجهة. برابر شدن . مقابل شدن . مواجه شدن : با کدامین رو نمیدانم سلیم !میشود آیینه روباروی او. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).مقابلة؛ روباروی شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به
روباروی کردنلغتنامه دهخداروباروی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کردن . روبروی هم واداشتن . مواجه ساختن . مقابله نمودن . (ناظم الاطباء). و رجوع به روبرو و روبارو و روباروی و روبرو کردن شود.