روباه بازلغتنامه دهخداروباه باز. (نف مرکب ) کنایه است از محیل و مکار. (آنندراج ). حیله گر. نیرنگ باز. افسونگر. روبه باز : کی ز آه و اشک مظلومان دلش آید به رحم گرگ بالان دیده باشد ظالم و روباه باز. مخلص کاشی (از آنندراج ).و رجوع به روبه
روباهیلغتنامه دهخداروباهی . (اِخ ) دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 92هزارگزی جنوب غربی بزمان و در کنار راه مالرو بمپور به کهنوج . در جلگه واقع و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 250 تن است که مذهب تسنن دارند. آ
روباهیلغتنامه دهخداروباهی . (حامص ) فریبندگی . حیله گری . (ناظم الاطباء). مکاری . نیرنگ بازی : ولی چون بخت روباهی نمودش ز شیری و جهانگیری چه سودش ! نظامی .و رجوع به روباهی کردن شود.
روباهلغتنامه دهخداروباه . (اِ) نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج ) . یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ . روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه
روباهفرهنگ فارسی عمیدپستانداری گوشتخوار از خانوادۀ سگها با گوشهای بلند، پوزۀ دراز، و موهای نرم.⟨ روباه ترکی: (زیستشناسی) = سیخول
روباه بازیلغتنامه دهخداروباه بازی . (حامص مرکب ) حیله . حیله گری . حیله بازی . (ناظم الاطباء). مکر. فند و فریب . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). مکاری . نیرنگ بازی . رجوع به روباه بازو روباه بازی کردن و روبه باز و روبه بازی کردن شود.- روباه بازی درآوردن ؛ روباه بازی کردن
روباه بازیفرهنگ فارسی عمیدمکر؛ فریب؛ حیلهگری؛ نیرنگبازی.⟨ روباهبازی درآوردن: [عامیانه، مجاز] خود را ضعیف و افتاده و بینوا و ترسو وانمود ساختن.
روباه بازی کردنلغتنامه دهخداروباه بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله گری کردن . چون روباه مکر و فریب و فسون بکار بردن . نیرنگ بازی کردن . دیصان . (تاج المصادر بیهقی ) : مکن روباه بازی شیرمرداخموشی پیشه کن کاین ره عیان است . عطار.و رجوع به
روبه بازلغتنامه دهخداروبه باز. [ ب َه ْ ] (نف مرکب ) روباه باز. حیله گر. مکار. نیرنگ باز. در افعال و رفتار وصفت و طبیعت چون روباه محیل و فریبنده : به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی به وعده روبه بازی به عشوه شیرشکاری . ابوالفرج رونی .ش
گرگ باران دیدهلغتنامه دهخداگرگ باران دیده . [ گ ُ گ ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آزموده کار و گرم و سرد روزگار دیده . (غیاث اللغات ). ظاهر آن است که گرگ بچه از باران میترسد و در وقت باران از سوراخ خود برنمی آید هرچند گرسنه و تشنه باشد اما چون گرگی بیرون خانه
چرخلغتنامه دهخداچرخ . [ چ َ ] (اِ) فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی ). آسمان و فلک . (برهان ). فلک . (جهانگیری ). کره . سپهر و آسمان و کره ٔ فلکی . (ناظم الاطباء). آسمان به اعتقاد قدیم که کره ای است گردنده . (فرهنگ نظام ). گردون . فلک الافلاک : چرخ چنین است و بر این ر
روباهلغتنامه دهخداروباه . (اِ) نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج ) . یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ . روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه
روباهفرهنگ فارسی عمیدپستانداری گوشتخوار از خانوادۀ سگها با گوشهای بلند، پوزۀ دراز، و موهای نرم.⟨ روباه ترکی: (زیستشناسی) = سیخول
روباهفرهنگ فارسی معین[ په . ] (اِ.) جانوری است پستاندار و گوشت خوار با دُمی بزرگ و پُرمو به رنگ - های سیاه ، زرد و یا سرخ .
دم روباهلغتنامه دهخدادم روباه . [ دُ ] (اِ مرکب ) گاوکش . رجوع به گاوکش شود. || ذنب الثعلب . رجوع به ذنب الثعلب شود.
دم روباهلغتنامه دهخدادم روباه . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد با 275 تن سکنه ، آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چشمه روباهلغتنامه دهخداچشمه روباه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 4 هزارگزی شمال خاوری خسروآباد و 2 هزارگزی حاجی آباد واقع است . محلی است تپه ماهوری و سردسیر که 37</spa
روباهلغتنامه دهخداروباه . (اِ) نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج ) . یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ . روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه
کبک و روباهلغتنامه دهخداکبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کیلویه گذرد و در نزدیکی قریه ٔ بویرات ناحیه ٔ لیراوی به دریای فارس ریزد. (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 328).