مکناسلغتنامه دهخدامکناس . [ م ِ ] (ع اِ) جاروب . (غیاث ) (آنندراج ) : فرش بی فراش پیچیده شده خانه بی مکناس روبیده شده .مولوی .
آبرفتفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از سنگ و خاک یا کف رودخانه که آب آن را ساییده یا تراشیده یا روبیده باشد.۲. موادی که در مجرای آب تهنشین شود.
روفتهلغتنامه دهخداروفته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) رُفته . روبیده . پاک کرده شده . جاروب شده : صاعه ؛ جایی که زنان برای پنبه زدن روفته و آماده کرده باشند. (منتهی الارب ). رجوع به رفته شود.
رفتهلغتنامه دهخدارفته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اسم مفعول مشتق از رفتن به معنی جاروب شده . (از ناظم الاطباء). روفته . روبیده . (فرهنگ فارسی معین ) : ای زودگرد گنبد بررفته خانه ٔ وفا به دست جفا رفته . ناصر