رأیدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ادن، دست بالا بردن، رأی درصندوق انداختن، تصویبکردن تصمیم گرفتن، مصمم بودن ردّ کردن
غنائمدیکشنری عربی به فارسیغنيمت , يغما , تاراج , سودباداورده , فساد , تباهي , از بين بردن , غارت کردن , ضايع کردن , فاسد کردن , فاسد شدن , پوسيده شدن , لوس کردن , رودادن
پسوملغتنامه دهخداپسوم . [ پْسُم ْ/ پ ِ سُم ْ ] (اِخ ) نام کتابی از عهد عتیق مرکب از 150 مزمور مقدس که کاتولیکها آنرا بداود نسبت کنند و آنها از حیث زیبائی شعر وخیالات عالی شاهکار شعر تغزلی بشمار است و یهود آن مزامیر را هنوز عا