رودربایستی کردنلغتنامه دهخدارودربایستی کردن . [ دَ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ بحیا شدن . در رودربایستی افتادن .در رودربایستی گیر کردن . رجوع به رودربایستی شود.
رودرواسی کردنلغتنامه دهخدارودرواسی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رودربایستی کردن . رجوع به رودربایستی کردن شود.