روغنیلغتنامه دهخداروغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (اِخ ) از ملازمان اکبر شاه هند و متوفای سال 980 هَ . ق . و شاعری لاابالی ولی دارای طبعی خوش بود. دوبیت زیر از اوست :از جفای او نمی نالم که می ترسم رقیب داند از تأثیر فریادم ک
روغنیلغتنامه دهخداروغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به روغن . (ناظم الاطباء). || عصار و روغن فروش . (آنندراج ) (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). عصار و روغنگر. (برهان ) (از آنندراج ). روغنگیر. مسکه فروش . (ناظم الاطباء). || هر
روغنیلغتنامه دهخداروغنی .[ رَ / رُو غ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 589 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و چغندر و پنبه . راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ / رُوغ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی باختر باغ ملک و4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به ه
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 35 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و
تهی روغنیلغتنامه دهخداتهی روغنی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) بی روغنی . فقدان روغن در چراغ . ته کشیدگی روغن در چراغ : مدار از تهی روغنی دل به داغ
روغنینلغتنامه دهخداروغنین . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) برشته و بریان شده با روغن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 25). چرب . روغنی . (یادداشت مؤلف ) : زبان روغنینم
روغنینهلغتنامه دهخداروغنینه . [ رَ / رُو غ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) نانی که در روغن خمیر آن را پهن کرده پزند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). نانی که خمیر آنرا در روغن پزند و روغنی نیز گویند. (از شعوری ج
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ / رُوغ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی باختر باغ ملک و4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به ه
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 35 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و
تهی روغنیلغتنامه دهخداتهی روغنی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) بی روغنی . فقدان روغن در چراغ . ته کشیدگی روغن در چراغ : مدار از تهی روغنی دل به داغ
روغنینلغتنامه دهخداروغنین . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) برشته و بریان شده با روغن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 25). چرب . روغنی . (یادداشت مؤلف ) : زبان روغنینم
روغنینهلغتنامه دهخداروغنینه . [ رَ / رُو غ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) نانی که در روغن خمیر آن را پهن کرده پزند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). نانی که خمیر آنرا در روغن پزند و روغنی نیز گویند. (از شعوری ج
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ / رُوغ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی باختر باغ ملک و4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به ه
چشمه روغنیلغتنامه دهخداچشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 35 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و
تهی روغنیلغتنامه دهخداتهی روغنی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) بی روغنی . فقدان روغن در چراغ . ته کشیدگی روغن در چراغ : مدار از تهی روغنی دل به داغ
ترمز برقیروغنیelectro-hydraulic brake, EH brakeواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ترمز هیدرولیکی (hydraulic) که با فشار روغن کار میکند و با فرمان الکتریکی هدایت میشود
جفتگردان روغنیfluid coupling, fluid drive, fluid flywheel, hydraulic coupling, hydraulic-type couplingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جفتگردان که در آن سیال تراکمناپذیر سبب انتقال حرکت میشود