رویالغتنامه دهخدارویا. (سریانی ، اِ) اسم سریانی عنب الثعلب است . (از اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به عنب الثعلب شود.
رویالغتنامه دهخدارویا. (نف ) روینده و هر چیز که از زمین روید. (ناظم الاطباء) (برهان ). روینده . (انجمن آرا) (آنندراج ) : قیاس از درختان رویا چه گیری . خاقانی .ز یک چشمه رویا شده دانه شان دو چشمه شده آسیاخانه شان .<p class="auth
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
رویارویلغتنامه دهخدارویاروی . (ق مرکب ) مواجه و روبروی و مقابل . (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف ) : یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی . حنظله ٔ بادغیسی .خوبیش از بهار زیباروی خانه و باغ برده رویاروی .<p cla
رویانندهلغتنامه دهخدارویاننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) که رویاند. که نمو دهد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه برویاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رویانیدن شود.
رویانیدنلغتنامه دهخدارویانیدن . [ دَ ] (مص ) روییدن کنانیدن . سبب روییدن شدن .(ناظم الاطباء). نمو دادن تخم یا دانه ٔ کاشته شده و مانند آن . رشد دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : کشت امید چون نرویاندگریه کو فتح باب هر ظفر است . خاقانی .|| پی
رویارویلغتنامه دهخدارویاروی . (ق مرکب ) مواجه و روبروی و مقابل . (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف ) : یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی . حنظله ٔ بادغیسی .خوبیش از بهار زیباروی خانه و باغ برده رویاروی .<p cla
رویان شناسیلغتنامه دهخدارویان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) جنین شناسی . معرفةالجنین . (فرهنگ فارسی معین ). امبریولوژی . (لغات فرهنگستان ). شناخت جنین .
رویانندهلغتنامه دهخدارویاننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) که رویاند. که نمو دهد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه برویاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رویانیدن شود.
کرویالغتنامه دهخداکرویا. [ ک َ / ک َ رَ / رُو ] (اِ) کراویا. قرنباد. زرنباد. (یادداشت مؤلف ). کَرَویاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تخمی است که آن را زیره ٔ رومی گویند و نانخواه همان است بر روی خمیر نان پاشند و خوردن آن به
انفرویالغتنامه دهخداانفرویا. [ ] (اِ) بلادر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 63). ظاهراً محرف انقردیاست . رجوع به بلادر و انقردیا شود.
ترویالغتنامه دهخداترویا. [ ت ْ رُ ] (اِخ ) تروا. رجوع به همین کلمه و فرهنگ ایران باستان ص 240 ویسنا ص 92، 93، 94 و 106 شود.<
منرویالغتنامه دهخدامنرویا. [ م ُ رُ ] (اِخ ) مونرویا . پایتخت و مهم ترین بندر کشور جمهوری لیبریا است که 81000 تن سکنه دارد و یکی از مراکز مهم بازرگانی است . (از لاروس ).