رُمَّهگویش بختیاریتخممرغ یا هر چیز شبیه تخممرغ (بعضىمرغها فقط در جایى تخم مىگذارند کهتخممرغ دیگرى را نیز ببینند. اینتخممرغ را رُمّه نامند. گاهى نیز بهجاىتخممرغ در لانه مرغ سنگى گرد وسفیدرنگ مىگذارند).
کوبجتramjet, athodyd, aerothermodynamic duct, ramjet engineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موتور جت هوادَمشی (airbreathing)، شبیه به موتور جت توربینی، که فاقد فشردهساز یا توربین است
رئمةلغتنامه دهخدارئمة. [ رِءْ م َ ] (ع اِ) مؤنث رئم . آهوی سپید خالص . (از متن اللغة). و رجوع به رئم شود.
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ)مطلق اسب را گویند عموماً. (برهان ). اسب . (ناظم الاطباء). مطلق اسب بهر رنگ و زیور که باشد : یکی چرمه ای برنشسته سمندنکو گامزن باره ای بی گزند. دقیقی .ش
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند که در 37هزارگزی شمال باختری قاین واقع است . کوهستانی و معتدل است و 1839 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران ، شغل اهالی زر
رمه دارلغتنامه دهخدارمه دار. [ رَ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) خداوند و مالک رمه . (ناظم الاطباء). چوپان . شبان . رمه یار. رمیار. رمه بان . گله بان . گله دار : ما را رمه داری است نه زو در رمه آشوب نه ایمن از او گرگ و نه سگ زو بفغان است