رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ] (اِخ ) یا رَکَب مصری صحابی است یا تابعی و پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). بنی اشعر را به سه قبیله نسبت می کنند: حنیکه و رکب و بنوناحیه . (تاریخ قم ص 283).
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ] (ع اِ) شترسواران ده عدد و افزون . اسم جمع است یا جمع و گاهی برای اسب سواران هم باشد. ج ، اَرکُب و رُکوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شترسواران اسم جمع است و گویند جمع است بر خلاف اصل و گاهی بر اسب سواران نیز اطلاق شود. (ازاقرب الموارد). ج ِ راکِ
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ] (ع مص ) زدن بر زانوی کسی یا موی کسی را گرفته زانوی خود را بر پیشانی او زدن یا پیشانی کسی رابر زانوی او زدن : رکبه رکباً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر زانو زدن . (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ک َ ] (ع اِ) زهار یا بن آن یا شرم زن یا ظاهر آن . ج ، اَرکاب و اَراکیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زهار. ج ، ارکاب . (مهذب الاسماء). زهار زن . ج ، ارکاب . (دهار). || بن ران که برآن گوشت شرم زن است و خاص است زنان را و یا در مرد و زن هر دو شامل می
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ک َ ] (ع مص ) برنشستن برمرکب . (از ناظم الاطباء). برنشستن . (دهار). || گناه ورزیدن . (از ناظم الاطباء). || کلان زانو گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رقبلغتنامه دهخدارقب . [ رَ ق َ ] (ع اِمص ) ستبری گردن . (منتهی الارب ). ستبری گردن . ج ، رُقُب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستبری گردن . اسم است از ارقب . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ رَقَبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رقبة شود.
رقبلغتنامه دهخدارقب . [ رُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || ج ِ رَقَب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رقیب و رقب [ رَ ق َ ] شود.
رقیبلغتنامه دهخدارقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس
رکیبلغتنامه دهخدارکیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزی اندر چیزی نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نشانده شده در چیزی دیگر، مانند نگین در انگشتری . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه با دیگری هم سوار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه با دیگری دو ترکه سوار شود. (
رکباتلغتنامه دهخدارکبات . [ رُ ک َ ] (ع اِ) یا رُکُبات یا رُکبات ، ج ِ رُکبَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رُکبات و رکبة شود.
رکباتلغتنامه دهخدارکبات . [ رُ ک ُ ] (ع اِ) یا رُکبات یا رُکَبات ، ج ِ رُکبَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رُکبات و رکبة شود.
رکبةلغتنامه دهخدارکبة. [ رِ ک َ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکِب . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به راکب شود.
رکبانلغتنامه دهخدارکبان . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ). جایگاهی است در نزدیکی وادی القراء. (از معجم البلدان ).
رکبوتلغتنامه دهخدارکبوت . [ رَ ک َ ] (ع ص ، اِ) ناقة رکبوت ؛ شتر ماده ٔ برنشستنی یا شترماده ٔ رام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترماده ٔ رام . رکبانة. رکباة. (از اقرب الموارد). رجوع به رَکبانَة و رَکباة شود.
ابوذرلغتنامه دهخداابوذر. [ اَ ذَ ] (اِخ ) مصعب بن محمد خشنی بن مسعودبن ابی رُکب . او مانند پدر خویش از نحات مغرب است و هر دو از مردم رُکَب شهری به یمن باشند.
رکباتلغتنامه دهخدارکبات . [ رُ ک َ ] (ع اِ) یا رُکُبات یا رُکبات ، ج ِ رُکبَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رُکبات و رکبة شود.
رکباتلغتنامه دهخدارکبات . [ رُ ک ُ ] (ع اِ) یا رُکبات یا رُکَبات ، ج ِ رُکبَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رُکبات و رکبة شود.
رکبةلغتنامه دهخدارکبة. [ رِ ک َ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکِب . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به راکب شود.
رکبانلغتنامه دهخدارکبان . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ). جایگاهی است در نزدیکی وادی القراء. (از معجم البلدان ).
رکبوتلغتنامه دهخدارکبوت . [ رَ ک َ ] (ع ص ، اِ) ناقة رکبوت ؛ شتر ماده ٔ برنشستنی یا شترماده ٔ رام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترماده ٔ رام . رکبانة. رکباة. (از اقرب الموارد). رجوع به رَکبانَة و رَکباة شود.
خاک مرکبلغتنامه دهخداخاک مرکب . [ ک ِ م ُ رَک ْ ک َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از موالید ثلاثه است که نباتات و جمادات و حیوانات باشد. (غیاث اللغات ).
جهل مرکبلغتنامه دهخداجهل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتقاد داشتن بر ماهیت چیزی بطوری که این اعتقاد خلاف ماهیت آن باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جهل مرکب عبارت است از اعتقاد جازم غیرمطابق با واقع. جهل مرکب عبارت از اعتقاد جازم غیرمطابق است خواه مستند به شبهه باشد و
زادالرکبلغتنامه دهخدازادالرکب . [ دُرْ رَ ] (اِخ ) اسبی که سلیمان علیه السلام به ازد عطا فرمود وقتی که ایشان پیش آن حضرت برسولی آمدند. (آنندراج ). و صاحب عقدالفرید آرد: گروهی از قبیله ٔ ازد که با سلیمان بن داود علیه السلام خویشاوندی داشتند بر او درآمدند و بهنگام بازگشتن ، از سلیمان توشه ٔ راهی خو
زادالرکبلغتنامه دهخدازادالرکب . [ دُرْ رَ ] (اِخ ) لقب سهیل بن المغیره مکنی به ابی امیه پدر ام سلمه همسر پیغمبر(ص ). (تاریخ طبری چ دخویه ج 13 ص 2242).و در ص 2356 آن کتاب آمده است : ابی امیه را بد
سرکبلغتنامه دهخداسرکب . [ س َ ک َ ] (اِخ ) مطرب و سازنده ای بود که در عهد خود نظیر نداشت . (برهان ). نام مطرب و استاد بی نظیر. (آنندراج ) (رشیدی ) : شاعرانت چو رودکی و شهیدمطربانت چو سرکش و سرکب . فرخی .رجوع به سرکش شود.