رکلةلغتنامه دهخدارکلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) رکله . بند تره و سبزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بند تره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بند تره و یک دسته از تره . (ناظم الاطباء) .
پیرکلهلغتنامه دهخداپیرکله . [ ک َل ْ ل َ ] (اِخ ) محلی در گناباد. مردم بدانجا نذورات برند و مقبره ای است اما معلوم نیست که مدفن کیست .
رقلةلغتنامه دهخدارقلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) خرمابن بلند که دست به آن نرسد. ج ، رَقل . رِقال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخل بلند. (یادداشت مؤلف ). خرمابن دراز. ج ، رقال . (مهذب الاسماء).
پیرقلیلغتنامه دهخداپیرقلی . [ ق ُ ](اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی . آب آن از رودخانه .
رکالیلغتنامه دهخدارکالی . [ رِ ] (اِخ ) طاهربن شیخ عبدالرحیم بن علی رکاکی داغستانی حسینی . او راست : بارقة السیوف الداغستانیة فی بعض الغزوات الشاملیة. (از معجم المطبوعات مصر).
درکلةلغتنامه دهخدادرکلة. [ دِ رَ ل َ ] (ع اِ) بازیچه ای است مر عجم را، یا نوعی از پاکوبی است ، یا این لغت حبشیه است . (منتهی الارب ). ابن درید در الجمهرة گوید که آن بازیچه ای است کودکان را و گمان می کنم کلمه ای است حبشی . (از المعرب جوالیقی ). و رجوع به درقلة شود.
حرکلةلغتنامه دهخداحرکلة. [ ح َ ک َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از رفتار تکبر. || پیادگان . || (مص ) حرکله ٔ صیاد؛ بی صید بازگشتن صیاد. (منتهی الارب ).
سرکلةلغتنامه دهخداسرکلة. [ س َ ک َ ل َ ] (ع مص ) نفی بلد کردن . تبعید کردن . اخراج کردن . (دزی ج 1 ص 650).
هرکلةلغتنامه دهخداهرکلة. [ هَُ رَ ک ِ ل َ / هََ ک َ ل َ ] (ع ص ) دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرکلةلغتنامه دهخدامرکلة. [ م ُ رَک ْ ک َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مرکل که نعت مفعولی است از مصدر ترکیل . || أرض مرکلة؛ زمین کوفته به سمهای اسبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).