رکنیلغتنامه دهخدارکنی . [ رُ ] (اِخ ) در مقام نسبت به رکن آباد شیراز گفته شود. رکن آباد شیراز را نیز گویند. (برهان ) (لغت محلی شوشتر).- آب رکنی ؛ آب رکن آباد. (ناظم الاطباء) : شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هف
رکنیلغتنامه دهخدارکنی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به رکن ، مجازاً به معنی زر خالص باشدمنسوب به شخصی و آن شخص کیمیاگر بوده است . (از برهان ) (از غیاث اللغات ). زر خلص منسوب به رکن الدین که زر خالص رایج کرده و رکن الدین شخص کیمیاگر بوده . (آنندراج ). و شاید منسوب به رکن الدین یا رکن الدوله نامی از
رکنیفرهنگ فارسی عمیدسکۀ زر خالص: ◻︎ رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم ازان خرده که بر من نشست (نظامی۱: ۷۴).
چرکنیلغتنامه دهخداچرکنی . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قلعه ای از قلاع قدیمه ٔ سرحدی است که آنرا «سفنان » مینامیده اند، و در سال 136هَ . ق . در خلافت ابوجعفر منصور دوانیقی ، یزیدبن اسد که بحکومت شیروان و دربند مأمور بوده از تعدی طایفه ٔ خزر ببغداد شک
چرکنیلغتنامه دهخداچرکنی . [ چ ِ ک ِ ] (حامص مرکب ) چرکینی . شوخگنی . شوخگینی . دنسی . چرگنی . ریمناکی . آلودگی . ناپاکی . آلایشناکی . رجوع به چرکن و چرگنی و چرکینی و چرگینی شود.
چرکینیلغتنامه دهخداچرکینی . [ چ ِ ] (حامص مرکب ) کثافت و ناپاکی . || بددلی و تکدر. (ناظم الاطباء). دل چرکینی . دل افسردگی . صاف نبودن دل نسبت به کسی یا امری .
خاتون رکنیلغتنامه دهخداخاتون رکنی . [ رُ ] (اِخ ) زن طغرلشاه که دختر عموی شاه بود و دو پسر داشت : توران شاه و بهرام شاه که آنها از بطن وی بوده اند؛ سال فوتش در 570 هَ . ق . بوده است . (تاریخ افضل ص 31 و 3
حسین آباد رکنیلغتنامه دهخداحسین آباد رکنی .[ ح ُ س ِ دِ رُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در شش هزارگزی جنوب آبیک . معتدل . دارای 290 تن سکنه میباشد. کردی ، ترکی ، فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، چغندر قند. اهال
ربانلغتنامه دهخداربان . [ رُب ْ با ] (اِخ ) رکنی است از کوه اجا. (از معجم البلدان ) (از اقرب الموارد).
مزاحففرهنگ فارسی معین(مُ حَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مقاتله شده . 2 - بحر یا رکنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد.
حسین آباد رکنیلغتنامه دهخداحسین آباد رکنی .[ ح ُ س ِ دِ رُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در شش هزارگزی جنوب آبیک . معتدل . دارای 290 تن سکنه میباشد. کردی ، ترکی ، فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، چغندر قند. اهال
خاتون رکنیلغتنامه دهخداخاتون رکنی . [ رُ ] (اِخ ) زن طغرلشاه که دختر عموی شاه بود و دو پسر داشت : توران شاه و بهرام شاه که آنها از بطن وی بوده اند؛ سال فوتش در 570 هَ . ق . بوده است . (تاریخ افضل ص 31 و 3
چرکنیلغتنامه دهخداچرکنی . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قلعه ای از قلاع قدیمه ٔ سرحدی است که آنرا «سفنان » مینامیده اند، و در سال 136هَ . ق . در خلافت ابوجعفر منصور دوانیقی ، یزیدبن اسد که بحکومت شیروان و دربند مأمور بوده از تعدی طایفه ٔ خزر ببغداد شک
چرکنیلغتنامه دهخداچرکنی . [ چ ِ ک ِ ] (حامص مرکب ) چرکینی . شوخگنی . شوخگینی . دنسی . چرگنی . ریمناکی . آلودگی . ناپاکی . آلایشناکی . رجوع به چرکن و چرگنی و چرکینی و چرگینی شود.
خرکنیلغتنامه دهخداخرکنی . [ خ َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن حمویه خرکنی نیشابوری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محمدبن صالح اشج حدیث شنید و از او ابوسعیدبن ابی بکربن عثمان حیری حدیث نقل کرد. (از انساب سمعانی ).