رکوحلغتنامه دهخدارکوح . [ رُ ] (ع مص ) میل کردن بسوی کسی و یار گردیدن و آرام گرفتن به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رکون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رکون شود.
تَرْکَنُفرهنگ واژگان قرآناندکي متمايل شوي (رکون اعتمادي است که توأم با ميل باشد ،به معناي ميل کردن به سوي چيزي و تسکين دادن خاطر به وسيله آن است ، و کلمه رکن - به ضم اول آن - به معناي ناحيه قويتر و اصلی تر هر چيز است )
رُکْنٍفرهنگ واژگان قرآنهر چيزي است که ساختمان ، بعد از بنيان بر آن تکيه دارد مانند ستون و پايه.(رکون اعتمادي است که توأم با ميل باشد ،به معناي ميل کردن به سوي چيزي و تسکين دادن خاطر به وسيله آن است ، و کلمه رکن به معناي ناحيه قويتر و اصلی تر هر چيز است )
لَا تَرْکَنُواْفرهنگ واژگان قرآنحتی کمی متمايل نشويد -حتی به مقدار کم هم دل خوش نکنید(رکون اعتمادي است که توأم با ميل باشد ،به معناي ميل کردن به سوي چيزي و تسکين دادن خاطر به وسيله آن است ، و کلمه رکن - به ضم اول آن - به معناي ناحيه قويتر و اصلی تر هر چيز است )
غصونلغتنامه دهخداغصون . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُصن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شاخه های درخت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به غصن شود : گفته هر برگ وشکوفه ٔ آن غصون دم به دم یا لیت قومی یعلمون . مولوی (مثنوی ).پس نشان نشف آب