رگولغتنامه دهخدارگو. [ رُ / رِ ] (اِ) کرباس و لته و جامه ٔ کهنه ٔ سوده شده و ازهم رفته . (برهان ). جامه ٔ کهنه . (جهانگیری ). رگوب . رگوک . رگوگ . رگوه : پیش کف راد تست از غایت جود وسخادُر شبه ، دیبا رگو، اکسون کسا، اطلس گلیم
رگوفرهنگ فارسی معین(رُ یا رِ) (اِ.) 1 - پارچه یا جامة کهنه . 2 - کرباس . رگوک ، رگوه و رگوی نیز گویند.
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
سبزبامgreen roof, living roof, eco-roofواژههای مصوب فرهنگستانبامی پوشیده از گیاهان که برای زیبایی و بهینهسازی مصرف انرژی طراحی میشود
رگوبلغتنامه دهخدارگوب .[ رُ ] (اِ) کرباس و لته ٔ کهنه . رگو : این حصار را نتوانی گشادن تا رگوب حیض زنان خون آلود بر دیوار این حصار برفکنی . (بلعمی ). رجوع به رگو شود.
رگولوسلغتنامه دهخدارگولوس . [رُ ] (اِخ ) یکی از کنسولان روم است که به سال 267 ق . م . بدان مقام رسید و برسپاهیان کارتاژ که آمیلکا پدر آنیبال فرمانده آنان بود غالب شد و ممالک اطراف کارتاژ را تصرف کرد، لیکن سرانجام شکست یافت و اسیر لشکریان کارتاژ گردید و به سال <
بدرزهلغتنامه دهخدابدرزه . [ ب ِ رَ زَ / زِ / ب ِ رُ زَ / زِ ] (اِ) طعامی را گویند که زله کرده باشند و در رومالی بسته بجایی برند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
رکوکلغتنامه دهخدارکوک . [ رُ ] (اِ) یا رگوک . لته و پارچه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لته ٔ کهنه ٔ از هم رفته باشد. (برهان ). وصله . پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) :
رکولغتنامه دهخدارکو. [ رُ ] (اِ) قطعه ای از پارچه ٔ کهنه و لته . (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه . (شرفنامه ٔ منیری ). رگو. جامه ٔ کهنه ٔ سوده شده ، لته . (فرهنگ فارسی معین ). کهنه . خرقه . پینه . فلرز. فلرزنگ . کهنه . جنده . جندره . ژنده . لته . ریطه . پاره : رکوی حیض ؛ لته ٔحیض . (یادداشت مؤل
خرقةلغتنامه دهخداخرقة. [ خ ِ ق َ ](ع اِ) گله ٔ ملخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ج ، خِرَق . || جعبه ای که بطانه ٔ آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد. (از ناظم الاطباء). قسمی جامه ٔ زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).- <s
رگوبلغتنامه دهخدارگوب .[ رُ ] (اِ) کرباس و لته ٔ کهنه . رگو : این حصار را نتوانی گشادن تا رگوب حیض زنان خون آلود بر دیوار این حصار برفکنی . (بلعمی ). رجوع به رگو شود.
رگولوسلغتنامه دهخدارگولوس . [رُ ] (اِخ ) یکی از کنسولان روم است که به سال 267 ق . م . بدان مقام رسید و برسپاهیان کارتاژ که آمیلکا پدر آنیبال فرمانده آنان بود غالب شد و ممالک اطراف کارتاژ را تصرف کرد، لیکن سرانجام شکست یافت و اسیر لشکریان کارتاژ گردید و به سال <
درگولغتنامه دهخدادرگو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع در 20 هزارگزی جنوب بشرویه و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی بشرویه به دهک . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای
حسن آباد کرگولغتنامه دهخداحسن آباد کرگو. [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت و سه هزارگزی خاوری راه فرعی سبزواران - کهنوج . جلگه و گرمسیر و سکنه ٔ آن 99 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
خورگولغتنامه دهخداخورگو. [ خُرْ ] (اِخ )دهی است دهستان سیاهوی بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ،واقع بر سر راه مالرو قلعه ماضی به سیاهو. این دهکده کوهستانی و گرمسیر و با 2311 تن سکنه است . آب آن ازرودخانه و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت . راه مالرو است .
خرگولغتنامه دهخداخرگو. [ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیرم بخش گاوبندی لار واقع در 59هزارگزی شمال خاوری گاوبندی . جلگه ، گرمسیر. آب از چاه و باران و محصول آن غلات و لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla
شاتومارگولغتنامه دهخداشاتومارگو. [ ت ُ گ ُ ] (اِخ ) تاکستان کمون م-ارگ-و واقعدر 22 هزارگزی شمال بوردو . دارای یکی از با ارزش ترین شرابهای مدوک می باشد.