رگوفرهنگ فارسی معین(رُ یا رِ) (اِ.) 1 - پارچه یا جامة کهنه . 2 - کرباس . رگوک ، رگوه و رگوی نیز گویند.
رکوکلغتنامه دهخدارکوک . [ رُ ] (اِ) یا رگوک . لته و پارچه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لته ٔ کهنه ٔ از هم رفته باشد. (برهان ). وصله . پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) :
رگولغتنامه دهخدارگو. [ رُ / رِ ] (اِ) کرباس و لته و جامه ٔ کهنه ٔ سوده شده و ازهم رفته . (برهان ). جامه ٔ کهنه . (جهانگیری ). رگوب . رگوک . رگوگ . رگوه : پیش کف راد تست از غایت جود وسخادُر شبه ، دیبا رگو، اکسون کسا، اطلس گلیم
گجرگوکلغتنامه دهخداگجرگوک . [ گ َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، در 30هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه ، معتدل و سکنه ٔ آن 20 تن . آب آن از قنات . محصولات آن غلات ، میوه جات و بنشن . شغل اهالی زراع
برگوکلغتنامه دهخدابرگوک . [ ب َ] (اِ) عمارت و قصر. (آنندراج ). بنا و عمارت . (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد.