ریشمانلغتنامه دهخداریشمان . (ص نسبی ) ریشمانی . ابریشمین . (ناظم الاطباء). به معنی ریشمین است . (از آنندراج ). رجوع به ابریشمین و ریشمین شود.
رسمانلغتنامه دهخدارسمان . [ رِ ] (اِ) مخفف ریسمان . (آنندراج ). ریس . ریسمان (در تداول مردم قزوین ). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت : به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خزبه سوزن به رسمان به مقراض و گز. فوقی .گوید: «مخفی نماند که هرچند این مص
ریسمانلغتنامه دهخداریسمان . (اِ مرکب ) رشته و رسن . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رشته ، مرکب است از ریس و مان که کلمه ٔ نسبت است و رسمان مخفف آن است . (از آنندراج ). رسن . نخ تابیده از چند نخ . (یادداشت مؤلف ). در تداول شوشتر رسمان گویند و به عربی غزل است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ک
ترشاءلغتنامه دهخداترشاء. [ ت ِ ] (ع اِ) رسن دلو، و مذکور است در «رش و». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ریسمان دلو. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
کربلغتنامه دهخداکرب . [ ک َ رَ ] (ع مص ) سپری و بریده شدن رسن دلو کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریدن کرب دلو کسی و آن ریسمان دلو است . (از اقرب الموارد).
رسن پیچلغتنامه دهخدارسن پیچ . [ رَ سَم ْ ] (ن مف مرکب ) صفت مفعولی از رسن پیچیدن . طناب پیچ . طناب پیچیده . پیچیده به رسن . || (نف مرکب ) نعت فاعلی از رسن پیچیدن . که رسن بپیچد. || (اِ مرکب ) چرخی که ریسمان دلو بر آن پیچد، و این در هندوستان نیز بود. احسنی خوانساری در تعریف حمام گوید <span class=
کَرْبِفرهنگ واژگان قرآناندوه فراوان و شديد (و کربة و غمة به يک معنا است ، ريشه اين لغت از کرب الأرض - به سکون راء - گرفته شده که به معناي زير و رو کردن زمين است ، و چون اندوه نيز دل انسان را زير و رو و مشوش ميکند از اين جهت اندوه را نيز کرب گفتهاند از طرفي کرَب نيز به معني گره ضخيم و محکمي است که در ريسمان دلو ميزنند و مي
رشاءلغتنامه دهخدارشاء. [ رِ ] (ع اِ) ریسمان و ریسمان دول . (ناظم الاطباء). رسن دلو، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).رسن دلو. (دهار). ریسمان ، و گویند ریسمان دلو. ج ، اَرْشیة. (از اقرب الموارد). || طناب خور: الحقو... رشاؤها خمسون قامة. (یادداشت مؤلف از معجم البلدان ). || رشته مانندی م
ریسمانلغتنامه دهخداریسمان . (اِ مرکب ) رشته و رسن . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رشته ، مرکب است از ریس و مان که کلمه ٔ نسبت است و رسمان مخفف آن است . (از آنندراج ). رسن . نخ تابیده از چند نخ . (یادداشت مؤلف ). در تداول شوشتر رسمان گویند و به عربی غزل است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ک
ریسمانلغتنامه دهخداریسمان . (اِ مرکب ) رشته و رسن . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رشته ، مرکب است از ریس و مان که کلمه ٔ نسبت است و رسمان مخفف آن است . (از آنندراج ). رسن . نخ تابیده از چند نخ . (یادداشت مؤلف ). در تداول شوشتر رسمان گویند و به عربی غزل است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ک