ریصارلغتنامه دهخداریصار. (معرب ، اِ) معرب ریچار فارسی به معنی آچار. ج ، رواصیر. (یادداشت مؤلف ). آچار. (دهار). معرب آچار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آچار و ریچار شود.
ریشارلغتنامه دهخداریشار. (اِخ ) (خان ) ژول . وی از فرانسویانی است که در خدمت دولت ایران بود (متولد فرانسه 1816 م . متوفای تهران 1891 م ). او در دربار محمدشاه و ناصرالدین شاه به معارف ایرانی خدمت کرده و نمونه ای از یادداشتهای و
ریشارلغتنامه دهخداریشار. (اِخ ) .(خان ) یوسف . ملقب به مؤدب الملک . وی سالهای دراز دردارالفنون تهران معلم زبان فرانسه بود (متولد تهران 1868 و متوفای تهران 1935 م ). او کلکسیون کاملی از مسکوکات ایران در مدت عمر خود جمع کرده بو
گرگسارفرهنگ فارسی عمیدگرگمانند؛ مانند گرگ: ◻︎ ز گرگ آن چنان کم گریزد گله / کز آن گرگساران سگ مشغله (نظامی۶: ۵۸).
گرگسارلغتنامه دهخداگرگسار. [ گ ُ ] (اِخ ) نام پهلوانی ترکستانی بتقلید صاحبان فرهنگ و برهان در کاف عربی مرقوم شده و به تحقیق کاف عجمی است . (آنندراج ). نام سپاه سالار ارجاسب که اسفندیار او را به کمند گرفت : یکی ترک بد نام او گرگسارز لشکر بیامد بر شهریار. <p cl
گرگسارلغتنامه دهخداگرگسار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) گرگ مانند. (آنندراج ) : ز گرگ آنچنان کم گریزد گله کز آن گرگ ساران سگ مشغله .نظامی .
رواصیرلغتنامه دهخدارواصیر. [ رَ ] (ع اِ) آنچه از بقول در آب طبخ نمایند و روغن و ترشیها و ادویه ٔ حاره بر آن اضافه کنند. (بحر الجواهر) (تحفة المؤمنین ). (در این اخیر رواسیر با سین نوشته و معلوم نشد اصل این کلمه از چه لغتی است ).(حاشیه ٔ محمد قزوینی بر چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ). ج ِ ریصار. (دهار
آچارلغتنامه دهخداآچار. (اِ) پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن . ترشی . چاشنی : این مرد... آچارها و کامه ها نیکو ساختی ... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت ... یله کردم بدو. (تاریخ بیهقی ).آچار خدای است مزه وْ بوی خوش و رنگ <
ریچارلغتنامه دهخداریچار. (اِ) ریچال . (فرهنگ جهانگیری ). طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند. (شرفنامه ٔ منیری ). مربا. (ناظم الاطباء) (ازبرهان ). مربا. بوارد. (یادداشت مؤلف ) : یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان و ریچار گرد اندرش . <p class="auth