ریگلغتنامه دهخداریگ . (اِخ ) بندری است در جنوب ایران ، در ساحل خلیج فارس و شمال بندر بوشهر. (فرهنگ فارسی معین ).
ریگلغتنامه دهخداریگ . (اِخ ) دهی از بخش اردکان شهرستان شهرکرد. 1444 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده ٔ آنجاغلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ریگلغتنامه دهخداریگ . (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان طوالش . 1906 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ گرگانرود و محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و لبنیات و گیلاس و به ْ و گل گاوزبان و صنایع دستی آنان شال بافی است . تابستان به ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ا
ریگلغتنامه دهخداریگ . (صوت ) ریک . کلمه ٔ تحسین . یعنی ای نیکبخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). در برهان گفته به معنی نیک بخت باشد که در عربی ویحک گویند و این کاف عجمی است ظن غالب آن است که واو را راء گمان کرده ویک مخفف ویحک است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به ریک شود.
ریگلغتنامه دهخداریگ . (اِ) شن نرمی که حاصل شده است از تفتت سنگریزه ها. (ناظم الاطباء). رمل . سنگ که بر اثر سایش در جریان آب یا تفتیت به قطعات خرد یا بسیار ریز درآید آنچه را درشت تر باشد شن و آنچه را نرم و ریز باشد ماسه گویند : به صد پی اندر ده جای ریگ چون سرمه <br
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
ریگ ریگلغتنامه دهخداریگ ریگ . (ق مرکب ) ذره ذره . اندک اندک . (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از ذره ذره باشد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) : اگر می جست مرغی در میانه همی شد ریگ ریگش سنگدانه .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).<
ریگالغتنامه دهخداریگا. (اِخ ) بندر و پایتخت لتونی (از اتحاد جماهیر شوروی ). و آن در ساحل خلیج ریگا در دریای بالتیک قرار دارد و بندری است فعال ، 565000سکنه دارد و صنایع مختلف . (از فرهنگ فارسی معین ).
ریگانلغتنامه دهخداریگان . (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . 232 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و پنبه است . طایفه ٔ گرگ علی در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ریگانلغتنامه دهخداریگان . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه ٔ بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در جنوب خاوری فهرج . حدود شمال : دهستان برج اکرم . خاور: شهرستان زاهدان . جنوب : شهرستان جیرفت . باختر: دهستان گنیگی . منطقه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرمسیر مالاریایی . آب زراعتی و مشروبی از قنوات و
ریگ سیستانلغتنامه دهخداریگ سیستان . [ گ ِ ] (اِخ ) اندر بیابان کرکس کوه ریگی است [ که ] از گرد سیستان برآید آن را ریگ سیستان خوانند. (حدود العالم ).
ریگ آبادلغتنامه دهخداریگ آباد. (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت . 126 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هلیل و محصول عمده ٔ آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ریگ بوملغتنامه دهخداریگ بوم . (اِ مرکب ) ریگزار. ریگستان . شنزار. زمینی شنی و ماسه زار : اگر هاتفی گفت کای اهل روم فروزنده ریگیست این ریگ بوم . نظامی .به گنج و به فرمان در آن ریگ بوم عمارت بسی کردبر رسم روم . <p class="author"
ریگ پشتهلغتنامه دهخداریگ پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) تپه وتوده ٔ ریگ . || کوه ریگ . (ناظم الاطباء).
ریگ تودهلغتنامه دهخداریگ توده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) تپه و پشته ٔ ریگ . (ناظم الاطباء). توده ٔ ریگ . ریگ پشته . (یادداشت مؤلف ).
چم ریگلغتنامه دهخداچم ریگ . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 15 هزارگزی جنوب مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و <span class="hl"
روان ریگلغتنامه دهخداروان ریگ .[ رَ ] (اِ مرکب ) ریگ روان . ریگ رونده : نه بر شخ و ریگش بروید گیازمینش روان ریگ چون توتیا. فردوسی .به رومی سپاهش نشاید شکست نیابد روان ریگ بر کوه دست . فردوسی .و رجوع به
رودریگلغتنامه دهخدارودریگ . [ رُدْ] (اِخ ) رودریک (771 - 770 م .). که عربان او را لزریق ، ذریق و زریق خوانند. وی از امرای «ویزی گت » پادشاه انتخابی اندلس بود که در سنه ٔ 92 هَ . ق . در حروب مسل
ریگ ریگلغتنامه دهخداریگ ریگ . (ق مرکب ) ذره ذره . اندک اندک . (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از ذره ذره باشد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) : اگر می جست مرغی در میانه همی شد ریگ ریگش سنگدانه .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).<