زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) بلادی است میان آذربایجان و طبرستان . ابن خلدون گوید: بلاد زاب بین آذربایجان و ارمینیه و بلاد ابواب است تا دریای مازندران . (مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی ج 1 ص 40).
زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) روستاها و قصباتی را که بر کنار زاب اعلی و زاب اسفل قرار دارد [ منظور دو رودی است که بین بغداد و واسط جاری است ] زاب گویند، و شعرا از آن بنام بلادالزاب ، یاد کرده اند. رجوع به معجم البلدان ج 4 ص 364</spa
زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) شهری است به اندلس یا روستائی است ازآن . (منتهی الارب ). و در قاموس الاعلام آمده است : خطه ای است در قسمت جنوبی جزائر ایالت قسطنطنیه ، یعنی سلسله جبال اطلس در جنوب [ بلدالجرید ] . این خطه در دورانهای گذشته یکی از مساکن اختصاصی قبائل بربر و <span class="hl" dir="lt
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (اِخ ) یا جهان ، نام موضعی است بر ساحل رود بیاه : روز شنبه پانزدهم لوای ظفرپناه از آب بیاه عبور نموده سایه ٔ اقبال بر منزل حجاب (ن ل : جهان ) انداخت و چهار شبانه روز آنجا توقف اتفاق افتاد. (حبیب السیر ج 3</span
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .ا
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ُج ْ جا ] (اِخ ) دخت عبداﷲ شیخه ٔ صالحه ، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 هَ . ق . درگذشت . (درر الکامنة ج 2 ص 6).
زابنةلغتنامه دهخدازابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البلدان ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (ع اِ) دوزخ بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
اربهلغتنامه دهخدااربه . [ اَ رَ ب َ ] (اِخ ) نام شهریست بمغرب از اعمال زاب و آن بزرگترین شهر زاب است وگویند در حوالی آن 360 قریه است . (معجم البلدان ).
زآبلغتنامه دهخدازآب . [ زُ ] (ع اِمص ) تغییر و برگشتگی . یقال : الدهر ذوزآب ؛ ای انقلاب . و گفته شده است که زآب مصحف زوآت «جمع زوءة» است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زابنةلغتنامه دهخدازابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
زابنلغتنامه دهخدازابن . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد : رعی السروة المحلال ما بین زابن الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.(معجم البلدان ).
زاب اوسطلغتنامه دهخدازاب اوسط. [ ب ِ اَ س َ ] (اِخ ) و بر این هر دو آب سه طسوج ساخت ، یکی زاب اعلی گویند و دیگر زاب اوسط و سوم زاب اسفل . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 39). رودی است که از فرات سرچشمه گیرد و در سرمن رأی (سامراء) در دجله فروریزد. (نخبة الدهر دمشقی ص <s
زاب بالالغتنامه دهخدازاب بالا. [ ب ِ ] (اِخ ) زاب اعلی . (قاموس الاعلام ترکی ) (معجم البلدان ). رجوع به زاب اعلی شود.
درزابلغتنامه دهخدادرزاب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شوریجه ٔ بخش سرخس شهرستان مشهد واقع در 77 هزارگزی جنوب باختری سرخس و سر راه مالرو عمومی پل خاتون به مزدوران ، با 183 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه و راه آن مالرو اس
درزابلغتنامه دهخدادرزاب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 40 هزارگزی شمال باختری صالح آباد و سر راه مالرو عمومی صالح آباد به پل خاتون . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
درزابلغتنامه دهخدادرزاب . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. حدود دهستان : از طرف خاور به دهستان چولائی خانه ، از جنوب به دهستان میان ولایت و بیزکی و چناران ، از شمال به ارتفاعات آلاداغ . آب مزروعی کلیه ٔ قرای آن از چشمه سار و قنوات است . این دهستان از <span class="hl"
درزابلغتنامه دهخدادرزاب . [ دَ ] (اِخ )دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد واقع در 9 هزارگزی جنوب بجستان و 4 هزارگزی غرب راه شوسه ٔ عمومی بجستان به فردوس . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیا