زابگرلغتنامه دهخدازابگر. [ گ ُ ] (اِ) زابغر باشد یعنی نوسکه به رومی . (فرهنگ اسدی طوسی ص 136). و آن را زنبلغ نیز گویند. (برهان قاطع) : من کنم پیش تو دهان پربادتا زنی بر کپم تو زابگری . رودکی .گوید م
زابگرفرهنگ فارسی عمیدضربه به دهان پر از باد برای خارج شدن هوا از آن با صدا؛ زنبغل؛ زنبلغ؛ آپوخ: ◻︎ من کنم پیش تو دهان پرباد / تا زنی بر لبم تو زابگری (رودکی: ۵۳۰)، ◻︎ گردن ز در هزار سیلی / لفچت ز در هزار زابگر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۸ حاشیه).
شمشیر زِبَرتن،زِبَرتن2saber2واژههای مصوب فرهنگستانشمشیری سبک با تیغة مثلثی تخت و نوک کند که دکمة فشار ندارد و امتیازات در صورتی ثبت میشود که شمشیر با پهلو و نوک تیغه و در محدودة امتیازی بالاتنه، شامل تنه و دستها و سر وارد شود