ترجمه مقاله

زاد

zād

۱. زاده‌شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمی‌زاد، پاک‌زاد، پری‌زاد، خاک‌زاد، خانه‌زاد.
۲. (اسم) [قدیمی] فرزند: ◻︎ بر شاه شد زاد‌فرخ چو گَرد / سخن‌های ایشان همه یاد کرد (فردوسی: ۸/۳۰۵).
۳. (اسم) [قدیمی] سن‌وسال: ◻︎ همه کرامت از ایزد همی‌رسید به وی / بدان زمان که کم از بیست‌ساله بود به زاد (فرخی: ۳۵)، ◻︎ هر ساله بلا و سختی و رنج / من بیش کشیده‌ام در این زاد (مسعودسعد: ۱۰۲).
⟨ زاد برآمدن: (مصدر لازم) ‹به زاد برآمدن› [قدیمی]
۱. پیر شدن؛ سال‌خورده شدن.
۲. پیر بودن.

۱. توشه، خوراک، رهتوشه، زادراه، قوتلایموت
۲. فرزند
۳. عمر

ترجمه مقاله