زادوولدفرهنگ فارسی عمید۱. فرزند و نسل.۲. (اسم مصدر) تولید مثل.⟨ زادوولد کردن: (مصدر متعدی) زاییدن فرزندان؛ به وجود آوردن اولاد.
زادوولدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت زادوولد، بچهدار شدن، زایش، توالد ولادت، تولد، میلاد تناسل، تولید مثل القاح، انعقاد نطفه
زادوولد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ثمر دادن، محصولدادن، بهبار آوردن، بار آوردن، زیاد شدن، افزایش یافتن، تکثیر شدن، بچه کردن، بهوجودآوردن فرزند، تولید مثل کردن، بارور کردن، القاح کردن، خودرا بازآفرینی کردن باردار شدن، آبستن شدن، شکم داشتن، نطفهگرفتن، هستی دادن، بارور شدن، بار داشتن، اجاق کسی روشن شدن، بچهاش شدن، بچ
زادوولد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ثمر دادن، محصولدادن، بهبار آوردن، بار آوردن، زیاد شدن، افزایش یافتن، تکثیر شدن، بچه کردن، بهوجودآوردن فرزند، تولید مثل کردن، بارور کردن، القاح کردن، خودرا بازآفرینی کردن باردار شدن، آبستن شدن، شکم داشتن، نطفهگرفتن، هستی دادن، بارور شدن، بار داشتن، اجاق کسی روشن شدن، بچهاش شدن، بچ
تناسلفرهنگ مترادف و متضاد۱. توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زهوزا، زایش ۲. فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
میوه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت بهبار نشستن، میوهدارشدن، شکوفا شدن، بار داشتن، بار گرفتن، بهبار آمدن، محصول دادن، بار دادن زادوولد جانوری: تخمریزی کردن، تخم گذاشتن، ~ کردن زادوولد پستانداران: زادوولدکردن
زادوولد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ثمر دادن، محصولدادن، بهبار آوردن، بار آوردن، زیاد شدن، افزایش یافتن، تکثیر شدن، بچه کردن، بهوجودآوردن فرزند، تولید مثل کردن، بارور کردن، القاح کردن، خودرا بازآفرینی کردن باردار شدن، آبستن شدن، شکم داشتن، نطفهگرفتن، هستی دادن، بارور شدن، بار داشتن، اجاق کسی روشن شدن، بچهاش شدن، بچ