زاغ رنگلغتنامه دهخدازاغ رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زاغ . کنایت از شب و هر چیز سیاه : برآمد زاغ رنگ و ماه پیکریکی میغ از فراز کوه قارن .منوچهری .چو روز سپید از شب زاغ رنگ برآمد چو کافور از اقصای زنگ . نظامی .
زاغ رنگفرهنگ فارسی عمیدبه رنگ زاغ؛ هرچیز سیاه که به سیاهی پر زاغ باشد: ◻︎ چو روز سپید از شب زاغرنگ / برآمد چو کافور از اقصای زنگ (نظامی۵: ۹۰۵).
جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
زاق زاق آبادلغتنامه دهخدازاق زاق آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش کرج از شهرستان تهران . واقع در 27کیلومتری جنوب باختری کرج نزدیک راه کرج به اشتهارد و سکنه ٔ آن 44 تن اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" di
جِیقِ جاقگویش دزفولیسر و صدا تو ام با فریاد و جیغ ( هنگام بکار بردن برای اشیا مربوط به صدای در یا اشیاء هنگام لقی .. می باشد
ماغ پیکرلغتنامه دهخداماغ پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) که پیکری چون ماغ دارد : برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکریکی تیغ از ستیغ کوه قارن . منوچهری .و رجوع به ماغ شود.
زاغ شبلغتنامه دهخدازاغ شب . [ غ ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب تیره : چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقابرآمدصبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی . ناصرخسرو.و رجوع به زاغ ، پر زاغ و زاغ رنگ شود.
جبل قارنلغتنامه دهخداجبل قارن . [ ج َ ب َ ل ِ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است به مازندران . رجوع به سفرنامه ٔمازندران رابینو ص 121، 133 و 150 شود : برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر<b
ستیغلغتنامه دهخداستیغ. [ س ِ ] (ص ) ستیخ . شکل بهتر، همین «ستیغ» است . سغدی «ست ، یغ، استغ» (سر پا، مستقیم ). اگر ستیغ را از ریشه ٔ «ستا» (ایستادن ) بدانیم اصل سغدی آن مورد اطمینان خواهد بود و «یغ» پسوند صفتی است (رجوع کنیدبه گوبینو - بنونیست ، دستور سغدی ص 95</span
عمداًلغتنامه دهخداعمداً. [ ع َ دَن ْ ] (ع ق ) بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار. (ناظم الاطباء). اگر در امری ناکردنی جرأت نمایند و قصد را در آن مدخلی بود، چنانچه گویم فلان مرضی مهلک نداشت که بمیرد، لیکن عمداً زهر خورد و بمرد، پس عمداً است ، و اگر جرأت و قصد را در آن مدخلی نیست ، پس سهو است .
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است . (آنندراج ). کلاغ . غ
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) (تنگه ٔ...) یکی از چهار جاده که بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگه ٔ زاغ از ایسین عبور و دوره ٔ کوه گنور را طی میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم ) حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان میرسد. (جغرافیای کیهان ج 3 ص <span
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سیمگان شهرستان جهرم . واقع در 5000 گزی شمال باختری کلاکلی در کنار راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیمگان و دارای محصول غلات ، لیمو و خرما است .
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) طبری در وقایع سال 128 هَ . ق . آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ بدست گرفت و حمله کرد. (از تاریخ طبری ج <spa
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است . (آنندراج ). کلاغ . غ
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) (تنگه ٔ...) یکی از چهار جاده که بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگه ٔ زاغ از ایسین عبور و دوره ٔ کوه گنور را طی میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم ) حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان میرسد. (جغرافیای کیهان ج 3 ص <span
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سیمگان شهرستان جهرم . واقع در 5000 گزی شمال باختری کلاکلی در کنار راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیمگان و دارای محصول غلات ، لیمو و خرما است .
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) طبری در وقایع سال 128 هَ . ق . آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ بدست گرفت و حمله کرد. (از تاریخ طبری ج <spa