زاغچهلغتنامه دهخدازاغچه . [ چ ِ ] (اِ مصغر) نوعی از کلاغ کوچک است . (از ناظم الاطباء). نوعی از غراب است و از غراب الزرع کوچکتر و منقار و پای آن سرخ است . و خواص آن مثل خواص غراب الزرع است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به زاغ ، زاغچ ، زاغی ، زاغ دشتی ، غراب الزیتون ، غراب الزرع شود.
زاغچهفرهنگ فارسی معین(چِ) (اِمصغ .) پرنده ای است از راستة کلاغ ها، کمی کوچک تر از کلاغ با پاهایی داراز و قوی .
زاغهلغتنامه دهخدازاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی . در 1800گزی شمال خوی و 4050گزی خاور شوسه ٔ خوی به ماکو. منطقه ٔ آن کوهستانی معتدل و مالاریائی و دارای آب از دره کندلی و محصول غلات میباش
زاغهلغتنامه دهخدازاغه . [ غ َ ] (اِخ ) از شهرهای سودان واقع در کنار رود نیل بوده است . ابن بطوطه آرد: بر رود نیل شهری است بنام کارشخو و رود نیل از آن میگذرد و به کابره و سپس بطرف زاغه و از زاغة به تنبکتو میرود. پادشاه زاغه و کابره فرمان بردار پادشاه مالی هستند. اهالی زاغه از دیر باز پیرو اسلا
زاغهلغتنامه دهخدازاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 60900گزی جنوب خاوری مراغه و 390500گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . منطقه ٔ آن کوهستانی و معتدل ، آب آن از رودخانه ٔ آ
زاغهلغتنامه دهخدازاغه . [ غ َ /غ ِ ] (اِ) آغل . محل نگاهداری گوسفند و گاو. غاری که کوهستانیها در کوه میکنند که در زمستانها محل حیوانات باشد. (فرهنگ نظام ). و رجوع به زاغذ و آغل شود.
زاغهلغتنامه دهخدازاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود از شهرستان همدان . واقع در 11000گزی جنوب باختری قصبه ٔ بهار و 1000گزی جنوب راه همدان به کرمانشاه . منطقه ٔ آن کوهستانی ، سردسیر و مالاریائی و زب