زبرنگرلغتنامه دهخدازبرنگر. [ زَ ب َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) عالی النظر. (مقدمه ٔ التفهیم بقلم همایی ص قس ).
جبرانگر بابینهBabinet compensatorواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای تحلیل نور قطبیده، متشکل از دو منشور کوارتز که در کنار هم قرار میگیرند
جبرانگر پایداری ایستاstatic-stability compensator, static-stability augmenterواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای با پایداری محدود که هواگرد را در حالت فرمانرها (stick-free) پایدار نگه میدارد
جبرانگر رهبندی پالایهfilter impedance compensatorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جبرانگر رهبندی که در دو سر یک پالایۀ الکتریکی نصب میشود