ترجمه مقاله

زدن

zadan

۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.
۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.
۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.
۴. وارد کردن ضربه به کسی؛ کتک زدن.
۵. مورد اصابت گلوله قرار دادن: از پشت زدندش.
۶. (مصدر لازم) [عامیانه] اصابت کردن وسیلۀ نقلیه با کسی: یک موتوری به او زده بود.
۷. نیش زدن.
۸. دزدیدن؛ ربودن: کیفم را زدند.
۹. (مصدر لازم) نواختن و به صدا درآوردن آلات موسیقی.
۱۰. [عامیانه] تراشیدن؛ اصلاح کردن: ریشش را زد.
۱۱. [عامیانه، مجاز] استعمال کردن مواد مخدر.
۱۲. [مجاز] خوردن، به ویژه خوردن مایعات: چند تا لیوان زدم.
۱۳. مالیدن یا افشاندن چیزی به بدن، به ویژه مواد آرایشی: عطر تندی زده بود.
۱۴. (مصدر لازم) [عامیانه] بازی کردن، به ویژه قمار.
۱۵. [عامیانه] ایجاد کردن؛ تٲسیس کردن: یک مغازه زده بود.
۱۶. [عامیانه] مخلوط کردن دو چیز با یکدیگر.
۱۷. (مصدر لازم، مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کم کردن: دو متر از پارچه زده بود.
۱۸. (مصدر لازم) طلوع کردن، به ویژه خورشید.
۱۹. [عامیانه] فشار دادن دکمه برای به کار افتادن دستگاه.
۲۰. (مصدر لازم) با بدگویی از کسی موقعیت او را خراب کردن: همکارانش برایش زده بودند.
۲۱. (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بسیار تلاش کردن.
۲۲. (مصدر لازم) تپیدن: قلبم می‌زند.
۲۳. [عامیانه] پارک کردن: ماشینش را بد جایی زده بود.
۲۴. (مصدر لازم) رفتن: زدم بیرون.
۲۵. (مصدر لازم) یورش بردن؛ حمله کردن: بر دشمن زدند.
۲۶. (مصدر لازم) ایجاد کردن صدایی از دهان؛ به زبان آوردن: داد نزن.
۲۷. (مصدر لازم) [قدیمی] برابری و مقابله کردن.

۱. نواختن
۲. ضرب، ضربه، ضربت
۳. دزدیدن، ربودن، قاپیدن
۴. ضربان
۵. کوفتن
۶. شکار کردن، صید کردن
۷. اتفاقافتادن، واقعشدن

ترجمه مقاله