ترجمه مقاله

زر

zar

= طَلا
⟨ زر جعفری: [قدیمی] زر خالص منسوب به جعفر برمکی؛ زر خالص؛ زر بی‌غش. Δ گویند پیش از جعفر زر قلب سکه می‌زدند و چون او به وزارت رسید دستور داد از زر خالص سکه بزنند: ◻︎ گر همه زرّ جعفری دارد / مرد بی‌توشه برنگیرد گام (سعدی: ۱۱۵).
⟨ زر خشک: [قدیمی] طلای خالص؛ زر بی‌غش.
⟨ زر دست‌افشار: ‹زر مشت‌افشار› [قدیمی]
۱. طلای خالص.
۲. زری که در دست گیرند و مانند موم بفشارند که پادشاهان ساسانی از آن گوی زرین ساخته بودند و به دست می‌گرفتند: ◻︎ ملک را زرّ دست‌افشار در مشت / کز افشردن برون می‌شد از انگشت (نظامی۸: ۳۰۹).
⟨ زر ده‌پنجی: [قدیمی]
۱. طلا که نیمی از آن فلز دیگر باشد.
۲. مسکوک که فقط پنج‌دهم آن زر خالص باشد.
⟨ زر ده‌دهی: [قدیمی]
۱. زر بی‌غش.
۲. مسکوک که تمام آن زر خالص باشد.
⟨ زر رکنی: [قدیمی]
۱. زر مسکوک، منسوب به رکن‌الدولۀ دیلمی.
۲. زر خالص.
⟨ زر سرخ: [قدیمی]
۱. زر مسکوک.
۲. زر خالص.
⟨ زر شش‌سری: [قدیمی] زر خالص تمام‌عیار.
⟨ زر طِلی (طِلا): [قدیمی] زر خالص: ◻︎ وجود مردم دانا مثال زرّ طلی‌ست / به هر کجا که رود قدروقیمتش دانند (سعدی: ۱۲۰).
⟨ زر مغربی: [قدیمی] زر خالص منسوب به کشور مغرب در شمال افریقا.

۱. ذهب، طلا، عسجد
۲. پول، دینار
۳. تمول، ثروت
۴. پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال
۵. زرد، زردفام ≠ فضه، نقره
۶. برنا، جوان

ترجمه مقاله