زیراندازلغتنامه دهخدازیرانداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) هر پارچه ای که در زیر پای گسترانند و نهالی و توشک . (ناظم الاطباء). فرش . مقابل روانداز. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا): زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان . (یادداشت ایضاً). || فرشی است که زیر قلیان گذارند. (آنندراج ). پارچه ای که در زیر غلیان گستر
زراندوزیلغتنامه دهخدازراندوزی . [ زَ اَ ] (حامص مرکب ) زراندوختن . گرد کردن زر. زر فراهم آوردن : چو گل گر خرده ای داری ، خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 317).</p
زراندوزیلغتنامه دهخدازراندوزی . [ زَ اَ ] (حامص مرکب ) زراندوختن . گرد کردن زر. زر فراهم آوردن : چو گل گر خرده ای داری ، خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 317).</p