زرخریدلغتنامه دهخدازرخرید. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) غلام و کنیزک که خریده شده باشد. (آنندراج ). هر چیز که شخص خریده باشد مانند غلام و داده . (ناظم الاطباء). درم خرید. درم خریده . مملوک . عبد. بنده . غلام زرخرید. بنده ٔزرخرید. کنیز زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زرخریدفرهنگ فارسی عمید۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
زیرخردلغتنامه دهخدازیرخرد. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام لحنی بود از موسیقی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). زیربزرگان . زیرخورد. (آنندراج ). زیربزرگان . نام لحنی است از موسیقی . (جهانگیری ) : ... کآن زیرخرد و زیربزرگانم آرزوست .مولوی
زیرخوردلغتنامه دهخدازیرخورد. [ خُرْ ] (اِ مرکب ) نام پرده ای از موسیقی که در آخر شب سرایند. (غیاث ). رجوع به زیرخرد شود.