زعامتلغتنامه دهخدازعامت . [ زَ م َ ] (ع اِمص ) برابر با زعامة عربی ، پیشوایی . ریاست . سروری . (از فرهنگ فارسی معین ). مهتری . مهتر شدن . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : پس از این هر روز وجیه تر بود تا این که درجه ٔ زعامت حجاب یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" di
زهومتلغتنامه دهخدازهومت . [ زُ م َ ] (ع اِ) بوی بد چون بوی گوشت درندگان یا ماهی های دریایی مانده . بوی ریم . بوی چربش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زهومة عربی . (فرهنگ فارسی معین ) : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دایم شود خوارچو آب اندر شمر بس
زهومت ناکلغتنامه دهخدازهومت ناک . [ زُ م َ ] (ص مرکب ) که رائحه نامطبوعه دارد. بدبوی : گوشت بط و مرغابی ، غلیظ باشند و هر دو بسیارفضول و زهومت ناک باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و اندر ساحل زنگستان عنبریست سیاه و زهومت ناک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یاد
زهمتلغتنامه دهخدازهمت . [ زِ م َ ] (از ع ، اِ) بوی گوشت و بوی ماهی خام . (برهان ) (از غیاث ) (ناظم الاطباء). رجوع به زُهْمة و ماده ٔ بعد شود.
زهمتلغتنامه دهخدازهمت . [ زُ م َ ] (ع اِ) زُهْمة. باد گنده . بوی ریم و چربش . بوی گوشت چرب متعفن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زُهْمة شود.